نوشته شده توسط : علی
 
 
 

کهچه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ‌تر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.
به  گزارش خبرنگار دین و اندیشه "ندای انقلاب" یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیر‌گزاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سه‌ساله امام حسین (ع) است (که بارگاه آن حضرت در شهر شام واقع شده است.

«بعد از شهادت امام حسن (ع) و بنا بر وصیت ایشان مبنی بر اینکه همسرشان «ام اسحاق» تنها و بی‌سرپرست نماند، امام حسین (ع) با ام‌اسحاق ازدواج کرده و از ایشان صاحب فرزند دختری به نام «فاطمه صغیره» شدند؛ پس از یک سال ام‌اسحاق بر اثر بیماری درگذشت و کفالت فرزند او را حضرت زینب (س) به عهده گرفت.

فاطمه صغیره که سومین دختر امام حسین (ع) به شمار می‌آید، در دامان پر مهر حضرت زینب (س) پرورش یافت و بنا بر نقل تاریخ، در واقعه عاشورا سه ساله بود؛ وی به نام رقیه شهرت دارد که در خیل کاروان اسرا حضور داشته است.

امام سجاد (ع) نقل کردند، کاروان قبل از رسیدن به شام در منطقه‌ای بیابانی توقف کرد تا یزیدیان آذوقه و آب سپاه را از شهر خریداری کرده و به آنها ملحق شوند.

در این منطقه از شدت گرما هر کس به زیر سایه‌ای رفت و از آفتاب پناه گرفت، در این هنگام حضرت زینب (س) به علت اشتغال به پرستاری از امام سجاد (ع)، برای لحظاتی از فاطمه صغیره بی‌خبر ماند.

به محض اینکه کاروان آماده حرکت شد، حضرت زینب (س) متوجه عدم حضور فاطمه صغیره شد و به جست‌وجوی او پرداخت؛ حضرت همچنان در حال جست‌وجو بود که متوجه شد ملعونی به نام «زجر» فاطمه صغیره را بشدت مورد ضرب و شتم قرار داده و در حالی که موهای رقیه را در چنگ‌ داشت، دختر را به سمت کاروان می‌آورد.

ملعون چنان کودک را مورد ضرب و شتم قرار داده بود که امام سجاد (ع) می‌فرمایند: دندان‌های کودک در دهانش خرد شده بود کودک به محض دیدن زینب (س) خود را به آغوش آن حضرت افکند و بنابر فرمایش امام سجاد (ع) پس از آن آرام نگرفت تا اینکه در خرابه شام پس از دیدن سر مبارک امام حسین (ع) در طبق به شهادت رسید.»

اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (س)


بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ نقل شده می‌توان به تمام این شک و دودلی‌ها پایان داد.

در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانواده‌اش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را می‌بینند. در خواب از سید ابراهیم خواسته می‌شود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛ زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود. والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود. قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی می‌شود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (به‌منظور اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)

جریان شهادت حضرت رقیه(س)


دختر سه ساله اباعبد الله الحسین (ع) که در سفر کربلا همراه با اسراى خاندان عصمت و طهارت بود، با ایشان وارد شهر شام، مقر حکومت یزید ملعون شد. به دستور یزید اسرا در خرابه‌ای که در نزدیکی قصر بود سکنی داده شدند. حضرت رقیه که کودکی سه ساله بود، شبی بسیار گریست و بى‏تابى کرد و پدر را خواست.

خبر به یزید رسید و او در کمال قساوت قلب دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر رنجور و دلتنگ شد و در همان شب در خرابه شام (که محل موقت اقامت اسرا بود) جان داد و در همان محل به خاک سپرده شد. اینک حرمى بزرگ و با شکوه براى آن مخدره بزرگوار بنا شده که زیارتگاه دوستداران اهل بیت است.

نقش موثر حضرت رقیه(س) در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی

جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت حسینی را می‌‌توان از خطبه‌های غرای امام سجاد (ع) تا نقش بیدارگری حضرت زینب(س) در شهر‌های بزرگی چون کوفه و شام دانست.

چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ‌تر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.

حضرت رقیه (س) یاقوتی درخشنده در شهر شام

نهضت حسینی با یادگار گذاشتن نشانه‌ای گران‌قدر (حضرت رقیه) در شهر شام باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شدند؛ زیرا شهر شام از زمان عثمان، خلیفه سوم تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ او از همان زمان در تدارک تشکیل حکومت بنی‌امیه بود.

پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن امام علی(ع) معاویه حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ صفین و ماجرای حکمیت روی داد.

جریان‌سازی خطرناک معاویه علیه اسلام


پس از مرگ عثمان و به قدرت رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد. اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.

از جمله آن می‌توان به رواج سب و لعن امام علی (ع) و جعل احادیث احادیث پیامبر اشاره کرد. در کتاب أسرار آل محمد علیهم السلام نقل شده: معاویه قاریان اهل شام‏ و قاضیان آن را فرا خواند و به آنان ‏اموالى داد و ایشان را در نواحى و شهرهاى شام پراکنده ساخت. آنان هم مشغول به نقل روایات دروغین شدند و پایه‏هاى باطلى را براى مردم پایه‏گذارى کردند. آنان به مردم چنین خبر مى‏دادند که على علیه السلام عثمان را کشته و بدین وسیله اهل شام را به معاویه متمایل کردند و همه اهل شام متفق الکلمه شدند.

برنامه بیست‌ساله معاویه بر ضد ولایت امیرالمؤمنین (ع)


معاویه این برنامه را بیست سال ادامه داد و در تمام مناطق تحت حکومتش آن را اجرا مى‏کرد، تا آنکه اراذل شام و یاران باطل نزد او آمدند و بر سر غذا و آب او نشستند.

او به آنان اموال مى‏داد و براى ایشان زمین‌ها را قسمت مى‏کرد و خوراکى و نوشیدنى به آنان مى‏خورانید، تا آنجا که خردسالان با این برنامه بزرگ شدند و بزرگسالان پیر شدند و عرب‌هاى بیابانى با این عقاید به شهرها کوچ کردند. اهل شام لعن شیطان را ترک کردند و بر على(ع) لعن کردند و نوشته‏اى هم به همه شهرها براى کارمندانش نوشت: «امانم را برداشتم از کسى که حدیثى در مناقب على بن ابى طالب یا فضائل اهل بیتش نقل کند و چنین کسى عقوبت را بر خودش روا داشته است.»

بارگاه حضرت رقیه در شهر شام تبدیل به مرکزی برای تبلیغ تشیع شد


به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گم‌کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می‌شوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسان‌های سرگردان را نجات می‌دهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه (س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زیرا مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.

پيامك به مناسبت شهادت حضرت رقيه (سلام الله عليها)


این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
* * * * * * * * * *
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
* * * * * * * * * *
هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
* * * * * * * * * *
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
عوض میوه نایاب سر آورده برایم
سر باباست که خون جگر آورده برایم
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
* * * * * * * * * *
گریه نکن! خرابه‏های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد
* * * * * * * * * *
آه ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏ها، خوابِ پروانه‏هایی را می‏بینی که بر شاخه‏هایِ نازکِ احساست یخ می‏زنند.
* * * * * * * * * *
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
* * * * * * * * * *
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند
* * * * * * * * * *
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد *** زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و *** به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد.


:: بازدید از این مطلب : 997
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 
 
میجهل همان چیزی است که در کربلا ولی خدا را از قفا سر بریدند و بر این اقدام از هم سبقت می‌گرفتند و خود را با خون حسین(ع) به بهشت وعده می‌دادند. جهل همان است که اکنون زنجیر بر دستان ولی خدا امام سجاد(ع) بسته‌اند و خاندان پاک پیامبر(ص) را چون اسیران در شهرها می‌گرداندند و امروز... درس بگیریم که مبادا روزی از جهل ما علی تنها شود...
هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:
آسمان در برابر اندیشه‌های عاشورا قامت خمیده بود و اشکهایش از غم‌های اجساد مطهری که در کربلا به خاک سپرده بودند تمامی نداشت. گویا غم‌های خاندان پیامبر(ص) تمامی ندارد. این کاروان را با زنجیرهایی بر دست و با نهایت بی‌رحمی به سوی شام می‌بردند و شام این شهری که از حقانیت علی مرتضی(ع) و خاندان پاکش بی‌اطلاع بود.

بر منابرش ناسزا گویی بر علی مرتضی(ع) فخر خطبه خوانان بود و واعظین با احادیث جعلی تنها معاویه و یزید را خاندان رسول خدا(ص) می‌نامیدند و این شهر اکنون کاروانی را در خود می‌بیند که خورشید نور خود را از آنان گدایی می‌کنند. اینان شاهد سری بودند که ستارگان شب‌ها با او نجوا می‌کردتد و به ذکر خدا می‌پرداختند.

آه... ای شام چه بر آل پیامبر(ص) آوردی که امام سجاد(ع) از زجری که بر حرم پاک علی(ع) آمده بود زمانی که از مصیبت‌های کربلا و اسارت یاد می‌کرد سه بار با آه و اشک فرمودند: امان از شام... امان از شام... امان از شام...

کاروان اسیران از دروازه ساعات وارد شدند. شهر را آذین کرده بودند و آیینه‌ها آویخته بودند آری نور در این آیینه‌ها جلوه بزرگی و عظمت خدا بود صدای تکبیر و هلهله از تمام شهر برخاسته بود و سنگینی زنجیرها بر دستان و گردن امام سجاد(ع) سنگینی می‌کرد، امام با تمام درد و رنج اسارت سرخویش را بالا آورد و به آسمان خیره شد.

مردم با دست حرم رسول خدا(ص) را نشان می‌دادند و عده‌ای به این آیینه‌های نور سنگ می‌زند. آری زمانی که قرآن در زنجیر در شهری که جهل در آن حکم فرماست آورده می‌شود مردم به آن سنگ می‌زنند چون نمی‌دانند که این مصحف شریفی است که نور هدایت را با خود به همراه خواهد داشت.

آسمان دیگر طاقت دیدن نداشت مردم شهر الله اکبر می‌گفتند در حالی که بر نیزه سر خون خدا را به سوی شیطان می‌بردند و الله اکبر می‌گفتند. در شهر شیرینی پخش می‌کردند در حالی که خاندان رسول خدا(ص) را به اسارت می‌بردند آری ای آسمان باید بنگری که جهل، ولی خدا را در زنجیر می‌کشد، آه امان از روزی که جهل چشمان بشر را بگیرد.

جهل همان چیزی است که در کربلا ولی خدا را از قفا سر بریدند و بر این اقدام از هم سبقت می‌گرفتند و خود را با خون حسین(ع) به بهشت وعده می‌دادند. جهل همان است که اکنون زنجیر بر دستان ولی خدا امام سجاد(ع) بسته‌اند و خاندان پاک پیامبر(ص) را چون اسیران در شهرها می‌گرداندند و امروز... درس بگیریم که مبادا روزی از جهل ما علی تنها شود...

 

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشکبارانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

آتش مهر تورا حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع


یادداشت از عماد اصلانی



:: بازدید از این مطلب : 780
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
می‌خواستم که تنگ در آغوش گیرمت/ یادم نبود زخم سرت درد می‌کند/ با سر چرا به دیدن این دختر آمدی؟/ ‏پای تو مثل همسفرت درد می‌کند؟ ...

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ امروز شهادت حضرت رقیه(س) است. داغ ادامه دار محرم. داغی که از روز سوم محرم بر دل هر انسانی سنگینی می کند تا اربعین نشود این داغ تسکین نمی یابد.

 

نمی شود داغی دل زینب(س) را بسوزاند ولی دل شیعیان را تا روز اربعین که کنار قبر برادرش می رسد، نشکند. امروز، روز بزرگترین داغ زینب(س) است.

 

به هیمن مناسبت اشعاری از شاعران آیینی کشورمان انتخاب کردیم که به نوعی ما نیز روضه خوان این خانم سه ساله باشیم.

 

خلیل عمرانیامشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گامی در این سکوت اسیرانه می زنی؟


ای روشنای دیده ی دل های تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟

 

یک لحظه تا غریب دلم حس کند تو را
دستی در این غروب غریبانه می زنی؟

 

درموج گریه از نفس افتاد دخترت
با دست مرگ یک دو نفس چانه می زنی؟

 

گیسوی کودکانه ام آشفته وقت مرگ،
موی مرا برای سفر شانه می زنی؟

 

بابا! دلم برای تو یک ذرّه شد بگو
سر می زنی به دختر خود یا نمی زنی؟

 

مهدی رحیمیسخن آغاز کنم از دهنم یا گوشم؟
که در این­جا دهنم زخم شد آن­جا گوشم


چار انگشت که مردانه و نامحرم بود
پلی از درد زده از دهنم تا گوشم


نبض دارد همه ی صورتم از کثرت درد
شده از شدّت خون قلب من امّا گوشم


پای تا سر همه از شوق تو چشمم امّا
به نسیم سر زلف تو سراپا گوشم


شده حسّاس تر از پیش به گرما چشمم
شده حسّاس تر از قبل به سرما گوشم


وای بابا دهنم، دستم، چشمم، مویم
وای بابا بابا بابا بابا گوشم...


ارث پهلوی شکسته که رسیده ست به گوشم
من هم انگار که رفته ست به زهرا گوشم

 

محمد جواد شرافت
رفتیّ و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی


گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی

 

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور


در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

 

من بودم و تو، نیمه شب، دروازه ی شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی


من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

 

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم های خسته ی من


زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خسته ی من

 

علی اکبر لطیفیان
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

 

من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

 

فراقت گرچه نابینام کرده باز می ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی

 

پدرنزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم
به توحق می دهم پاره گریبان خودم باشی

 

اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست
که تواین چند ساعت را به دامان خودم باشی

 

از این پنجاه سال توسه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمیخواهی پدرجان خودم باشی

 

سرت افتاد و دستی ازمحاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی

 

سرت را وقت قرآن خواندنت برطشت کوبیدند
توبایدبعد از این قاری قرآن خودم باشی

 

کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کردم
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی

 

جواد محمد زمانی
پلکی مزن که چشم ترت درد می کند
پر وا مکن که بال و پرت درد می کند

 

‏آن تن که بود خسته این راه درد داشت
‏حتما که قلب خسته ترت درد می کند

 

‏می دانم این که بعد تماشای اکبرت
‏زخمی که بود بر جگرت درد می کند

 

‏با من بگو که داغ برادر چه کار کرد
‏آیا هنوز هم کمرت درد می کند؟

 

‏مانند چوب خواهش بوسه نمی کنم
‏آخر لبان خشک و ترت درد میکند

 

لب های تو کبود تر از روی مادر است
‏یعنی که سینه پدرت درد می کند

 

میخواستم که تنگ در آغوش گیرمت
یادم نبوت زخم سرت درد می کند

 

با سر چرا به دیدن این دختر آمدی؟
‏پای تو مثل همسفرت درد می کند؟

 

کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو!
‏از هجمه های سنگ سرت درد می کند



:: بازدید از این مطلب : 803
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
 
استعبور كاروان ضريح جديد امام حسين(ع) از برخي شهرهاي كشور و استقبال بي‌نظير مردم حسيني ايران از آن به حدي بود كه رسانه‌هاي اپوزيسيون و ضد انقلاب نتوانستند خشم خود را در قبال اين مسأله پنهان كنند.

گروه مانيتورينگ: عبور كاروان ضريح جديد امام حسين(ع) از برخي شهرهاي كشور و استقبال بي‌نظير مردم حسيني ايران از آن به حدي بود كه رسانه‌هاي اپوزيسيون و ضد انقلاب نتوانستند خشم خود را در قبال اين مسأله پنهان كنند.

به گزارش بولتن نيوز، بر اين اساس طي هفته‌ي اخير انبوهي از مطالب و مصاحبه‌ها در سايت‌ها و وبلاگ‌هاي وابسته به جريان اپوزيسيون داخلي و خارجي منتشر شد تا حداقل بتوانند اندك تأثيري منفي، بر افكار عمومي مردم داشته باشند.

براي مثال سايت "روز آنلاين" به مصاحبه‌ي با حجت الاسلام حسین ابراهیمی، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز پرداخت تا بتواند از ميان سخنان وي، سوژه‌اي براي خود دست و پا كند. گر چه با جواب‌هاي منطقي جناب ابراهيمي مواجه شد.

ابراهيمي در گفت و گو با "روز آنلاين" به "استقبال پرشکوه مردم" از ضریح جدید امام حسین اشاره کرد و گفت: "ارادت و محبت به آن حضرت در جان و دل شیعیان و به خصوص ایرانیان است." او اضافه کرد: "استقبالی که از ضریح مقدس آن حضرت شد، بیانگر عشق به امام حسین است وگرنه فلز چه ارزشی دارد؟"

رئیس سابق مرکز رسیدگی به امور مساجد ادامه داد: "فلز در بازار زیاد است ولی هیچگاه مورد توجه نیست. عشق و علاقه به امام حسین است که موجب می شود ضریح آن حضرت نیز اینهمه مورد توجه قرار بگیرد."

نويسنده‌ي مطلب كه گويا از جواب‌هاي حجت الاسلام و المسلمين ابراهيمي ناراضي و ناراحت بود، تصميم گرفت زمين بازي را تغيير داده و اين مسأله را مرتبط با مشكلات معيشتي مردم كند. وي نوشت:

"کاربران شبکه های اجتماعی و اینترنت در روزهای اخیر این پرسش را زیاد طرح می کنند که با وجود اینهمه فقر و مشکلات معیشتی در کشور، چرا باید میلیاردها تومان از سرمایه ایرانیان صرف ساخت ضریح جدید برای حرم امام حسین بشود؟"

اما وي وقتي اين مسأله را با ابراهيمي در ميان گذاشت و از او نظر خواست، جواب شنيد: "بازسازی عتبات عالیات و ساخت ضریح حرم مطهر امام حسین که به دولت و بحران اقتصادی ربط ندارد، همه اینها کار خود مردم است."

او اضافه کرد: "اینها که برای مردم چیزی نیست. در ایام عزای امام حسین چند هزار میلیارد تومان برای طعام نذری در کشور توسط همین مردم هزینه می شود. این هم کار دولت است؟"

در همين حال، سايت راديو فردا وابسته به سازمان جاسوسي ايالات متحده نيز وارد معركه شد. اين سايت در مطلبي كه به قلم شخصي كه خود را مثلا «جامعه شناس» معرفي كرده است، نظريه‌ي جالبي عنوان كرد. او معتقد است اين كار به هيچ‌وجه ربطي به دين و مذهب و امام حسين(ع) نداشت و اگر هر شيء بزرگ ديگري در اين ابعاد نيز وارد شهر مي‌شد، با استقبال مردم مواجه مي‌گرديد!

اين نويسنده كه گويا از عصبانيت زياد، قوه‌ي عاقله‌ي خود را از دست داده است، چنين بيان كرد:

"شما در هر شهر دنیا با هر گونه ترکیب جمعیت و با هر نوع مذهب و ساختار اقتصادی و اجتماعی اعلام کنید که یک شیء عظیم ۱۲ تنی با ۲۲ متر طول، دارای ۱۲۰ کیلو طلای ۱۸ عیار و چهار هزار و ۵۰۰ کیلو نقره و پنج هزار کیلو چوب وارداتی از آسیای جنوب شرقی (مشخصات ضریح جدید) که پنج سال صرف ساختن آن شده، ده‌ها هنرمند بر روی آن کار کرده‌اند و ده‌ها میلیارد تومان ارزش دارد قرار است از شهر آنها رد شود و این کار با تبلیغات رسانه‌های عمومی و تعطیلی شهر همراه شود. خواهید دید که این شیء، هر چه باشد هزاران نفر در مسیر آن برای تماشا قرار خواهند گرفت(!!!)

هیچ گروه و دسته و مکتب و ایده و حکومتی به جز طلا و نقره و وزن و طول و قیمت نمی‌تواند اعتبار این گردهمایی‌ها را به تنهایی به خود اختصاص دهد، گرچه آنها که این شیء را برساخته‌اند (چه با بودجه‌های عمومی و چه با کمک‌های مردمی، که در این مورد خاص سهم آنها روشن نیست) به نمادها و نشانه‌هایی که احساسات مردم را نشانه می‌روند توجه کافی کرده‌اند."

وي ادامه داد:

"وقتی چنین ماجرایی به راه می‌افتد حرکتی در جریان است و اموری غیر عادی در جریان زندگی خسته‌کننده روزمره قرار است اتفاق بیفتد. اگر مردم در این صحنه‌ها حضور پیدا نکنند باید تعجب کرد. در همه جای دنیا برای این نیاز در ایامی از سال کارناوال درست کرده‌اند تا بدون خطر و بدون سوء استفاده سیاسی مردم به خیابان بیایند و امور مفرح، سرگرم‌کننده، غیر عادی و غیر مضر (مثل کیک ۳۰ تنی، ساندویچ چند متری، اژدهایی که از دهانش آتش می‌بارد یا گروه‌های رقصنده و نوازنده) را تماشا کنند."

البته وي عنوان نكرد كه حتي اگر نظريه‌ي مضحكانه‌ي او را بپذيريم، اين همه عشق و ارادت و محبت مردم ايران نسبت به امام حسين(ع) را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟ آيا مردم با ديدن هر شيء ديگري هم، به همين مقداري كه عاطفه و احساسات از خود نشان دادند، عمل مي كردند؟ يا دليل اين همه عشق و احساس مردم از روي انتساب اين شيء (ضريح جديد) به امام حسين (ع) بوده است؟

البته نويسنده در پايان، نتوانسته حرص خود را پنهان كند و مقصود اصلي مطلب خود كه همانا افزايش چشم‌گير مذهب در جامعه‌ي ايران است را بيان نكند. وي اينگونه نوشت:

"نسل تازه‌تر اسلامگرایان مخالف حکومت که خود دهه‌ها رنج زندگی تحت حکومت اسلامگرایان تمامیت‌خواه را بر خود خریده‌اند، اکنون با گذر از یگانگی دین و سیاست و پذیرش محوریت انسان و عقلانیت دنیوی و در کنار به چالش کشیدن حکومت دینی باز هم می‌خواهند با به رخ کشیدن قدرت مذهب در جامعه ایران (با اتکا به رفتن مردم به کاروان مذهبی) برای دینداران سیاسی، اقتداری اجتماعی فراتر از دیگر گروه‌های اجتماعی دست و پا کنند. درسی که آنان به سکولارها می‌خواهند بدهند آن است که از قدرت مذهب در ایران غفلت نکنید و به همان دامی بیفتید که پنج دهه است نواندیشان و روشنفکران و اصلاح‌طلبان دینی افتادند، یعنی استفاده از مذهب برای بسیج سیاسی و بالا رفتن از نردبان قدرت."

بر اين اساس، به نظر مي‌رسد عبور كاروان ضريح امام حسين(ع) توانست بار ديگر ميزان دين‌داري و نفوذ مذهب را در جامعه‌ي ايران نشان دهد. موضوعي كه در سال‌هاي اخير، همه‌ي رسانه‌هاي اپوزيسيون و ضد انقلاب سعي در كتمان آن داشتند.

اين موضوع آن‌قدر عيان و شفاف بوده و هست كه حتي شبكه دولتي انگليس نيز نتوانست آن را پنهان كند و در تحليلي با اشاره به استقبال بي نظير مردم شهرهاي مختلف ايران از ضريح مطهر حضرت امام حسين(ع) نوشت: "بهانه نگارش اين تحليل، نه فقط مشاركت بخش هاي مهمي از جامعه ايران در آيين هاي عزاداري دهه نخست محرم و عاشورا كه همچنين حضور معنادار و تأمل برانگيز درصد قابل توجهي از شهروندان ايران در شهرهاي مختلف و در مراسم استقبال از «ضريح امام حسين» در مسير انتقال آن به كربلاست.

گزارش هاي تصويري و خبري كه خبرگزاري هاي مختلف داخل ايران از اين رخداد (استقبال از ضريح در مسير) منتشر كرده اند، بسيار قابل تأمل و نشان دهنده واقعيت هايي غيرقابل انكار در كشور است. اين همان نكته اي است كه نگارنده مايل است توجه مخاطبان سكولار خود، به ويژه كنشگران سياسي عرفي را به آن جلب كند."

تحليلگر بي بي سي ادامه داد: "بركنار از نسبت لايه هاي اجتماعي با حكومت ديني مستقر در ايران، و نيز مستقل از حاكميت اقتدارگرايان، شواهد مهمي از تداوم رويكردهاي مذهبي و زندگي مبتني بر نقطه عزيمت هاي ديني در بخش مهمي از جامعه ايران وجود دارد. برخي نظرسنجي هاي معتبر كه در سال هاي گذشته در كشور انجام شد (از جمله دو پيمايش ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان) چنين مدعايي را تأييد مي كنند. بنابراين كنشگران سكولار ناگزير به مواجهه واقع بينانه و مدبرانه با اين واقعيت اجتماعي در ايران هستند."

بي بي سي خواستار توجه گروهك هاي ضد انقلاب به «حساسيت ها و درك تعصب ها و رعايت حوزه هاي مقدس باورهاي مذهبي اقشار متدين» شد و افزود: "بي توجهي به اين عرصه ها و مفاهيم، مي تواند آسيب هاي معنادار و هزينه هاي سنگين براي نيروهاي سكولار در برداشته باشد. اين، نكته اي است كه متأسفانه از سوي برخي كنشگران سياسي سكولار و فعالان رسانه اي عرفي ناديده گرفته مي شود، و همزمان موجب ريزش بخش هايي از حاميان و همراهان جنبش تغييرخواهي مي گردد. رويكردهاي مذهبي در ايران ضعيف نشده يا به حاشيه نرفته است."



:: بازدید از این مطلب : 914
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 

کهچون کاروان اسرا به در دروازه رسیدند ساعت‌ها در آنجا معطل شدند تا یزید ملعون اجازه ورود به شهر را صادر کند حال آن که ...

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، زینب صارم؛ آغاز ماه صفر را بی شک می توان تجدید غم و اندوهی شدید برای حضرت صاحب الزمان (ع) دانست؛ چرا که آغاز این ماه مصادف با ورود اهل بیت و سادات به شهر شام، مرکز خلافت امویان است.


امام سجاد (ع) از شهر شام به عنوان بدترین و نامناسب‌ترین منزل اسارت تعبیر کردند


هرچند ورود کاروان اهل بیت به شهر شام سبب نفوذ پیام عاشورا در قعر و بطن حکومت بنی امیه شد و حتی ادیان و مذاهب دیگر و برخی از جهال شهر شام و حتی خاندان و نزدیکان یزید از واقعیت و حقیقت قیام امام حسین (ع) مطلع و آگاه شدند و بستری مناسب برای اعتلای صدای حق و حقیقت فراهم شد، اما رفتار نامناسب شامیان و خاندان ابی‌سفیان با اهل بیت پیامبر و آل علی (ع) تا آن جا ددمنشانه بود که امام سجاد (ع) از شهر شام به عنوان بدترین و نامناسب ترین منزل اسارت تعبیر کردند.


شهر شام؛ محلی که در آن مخالفان و معاندین اهل بیت رشد و نظام یافتند


تاریخ شهر شام در سال 61 هجری شاهد منصف و گواه مستندی بر ظهور ظلم و جور آل ابی‌سفیان بر فرزندان پیامبر خدا است. این شهر که قلب و مرکز حکومت بنی امیه بود و در آن مخالفان و معاندین اهل بیت رشد و نظام یافته بودند با قلب هایی پر از کینه و حسادت منتظر استقبال و برخورد با اهل بیت پیامبر و فرزندان علی (ع) بودند.


از آغاز ورود اهل بیت به شهر شام مصیبت‌ها و فجایع جدیدی بر علیه اهل بیت صورت گرفت. به گواه تاریخ حضرت ام‌کلثوم از شمر (لعنه الله علیه) درخواست کرد که کاروان اسراء را از دروازه ای به شهر داخل کنند که تماشاگران و نظاره کنندگان کمتر باشند اما آن ملعون کاروان اسراء را از دروازه ای به نام حلب وارد نمود که ازدحام خلق بیشتر بود. (1)


کاروان اسراء و ساعت‌ها معطلی پشت دروازه شام برای صدور اجازه یزید ملعون


چون کاروان اسرا به در دروازه رسیدند ساعت ها در آنجا معطل شدند تا یزید ملعون اجازه ورود به شهر را صادر کند حال آن که یهود و نصاری بی اذن داخل می شدند. از آن روز، آن دروازه به علت معطل نگه داشتند آل رسول الله به «ساعات» معروف شد. (2)


کارگزاران یزید اسراء را ساعت‌ها در کوچه و بازار شام گرداندند در حالی که فریاد می‌زدند ...


به گواه تاریخ از صبح گاه که کاروان اسراء وارد شهر دمشق شد، تا زمانی که به قصر یزید وارد شدند هنگام شب بود. حال آن که به نقل مورخین از دروازه تا قصر یزید مسافت طولانی نبود، بلکه در آن ساعات در کوچه و بازار شهر گردانیده می‌شدند و فریاد می‌زدند: «ای اهل شام! اینها اسیران اهل بیتی هستند که خدا آن ها را لعنت کرده است.»


بی احترامی و هتک حرمت های فراوانی نه تنها به کاروان اهل بیت، بلکه به سرهای شهدای کربلا شد که در کتب معتبر تاریخی به تواتر نقل شده است. امام سجاد (ع) نیز در حدیثی مفصل از هفت مصیبت و درد جانکاه که در شهر شام بر اهل بیت گذشته بود با نعمان بن منذر مداینی سخن گفتند.


در حقیقت شهر شام را می توان مصداق مردمی بی بصیرت دانست که با زبان های خود اقدام به کشتن اهل بیت کردند چنانچه در زیارت امام حسین (ع) می‌خوانیم: «وَ قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ قَتَلَکَ‏ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُن‏»؛ خداوند هلاک کند کسی که تو را با دست و زبان کشت.


هتک حرمت اهل بیت با زبان مصداقی دیگر از کشتن و شهادت اهل بیت است


مصداق شهادت امام حسین (ع) به دستان آلوده و ناپاک کوفیان و شامیان روشن و واضح است، اما هتک حرمت و انکار حق اهل بیت با زبان نیز مصداقی دیگر در کشتن و شهادت اهل بیت و امام حسین (ع) است.


بعد از حادثه عاشورا دردناک‌ترین مکان و اتفاقات در شام برای اهل بیت رخ داد و با مطالعه دقیق تاریخ می‌توان به این نکته پی برد که شامیان با زبان‌های خود بار دیگر امام حسین (ع) را به شهادت رساندند.


برای تبیین بیشتر موضوع لازم است که به فراز قبلی زیارت‌نامه توجه کنیم که آمده است: «وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ وَ قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ قَتَلَکَ‏ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُن‏» تو راست گو و تصدیق شده بودی و خداوند بکشد هرکه تو را با دست و زبان کشت.


شهادت به صادق بودن امام حسین (ع) اشاره اصلی به عقیده امامت و جانشینی آن حضرت دارد و این که ادعای ایشان در برابر ولایت و حق حکومت صادق و راست بوده و از طرف خداوند نیز تایید و تصدیق شده است.


شامیان کاروان اسراء و امام سجاد (ع) را خارجی خطاب می‌کنند


زمانی که شامیان کاروان اسراء و امام سجاد (ع) را خارجی خطاب می‌کنند و امام حسین (ع) را با زبان نامبارکشان ملعون خطاب می‌کنند؛ در حقیقت بار دیگر دست خود را به خون امام حسین (ع) آغشته کرده اند.


در واقعیت وجود مبارک امام حسین (ع) را می توان مانند حقیقتی زنده و سبز در تاریخ دانست که هتاکان و معاندین سعی در محو کردن آن داشته و دارند. شاید در روز عاشورا زمان یارای شیعیان نبود تا از امام خود حمایت کنند و با بدن های خویش از آل علی(ع) و مخدرات حرم حفاظت کنند، اما امروز تاریخ باید با زبان های خود به دفاع از حقوق اهل بیت بپردازند.


افرادی شاهد رواج شبهات مهدویت و انکار وجود امام زمان (ع) هستند و قدم مثبتی بر نمی دارند مانند ...


کسانی که امروز شاهد و ناظر کتمان حق اهل بیت با زبان و رسانه ها هستند و هیچ عکس العمل مناسبی از خود نشان نمی دهند در حقیقت در قبال کشتن دوباره امام حسین (ع) سکوت کرده اند. همان گونه که همه شیعیان معتقدند خط سرخ عاشورا به قیام سبز مهدی(ع) ختم خواهد شد. افرادی که در جامعه شاهد رواج شبهات مهدویت و انکار وجود امام زمان (ع) هستند و در این مسیر قدم مثبتی بر نمی دارند به مانند افرادی می مانند که با زبان های هود در کشتن و شهادت امام شریک بودند.


طولانی شدن زمان غیبت بی شک یکی از بزرگترین بسترهایی است که باعث لغزش و خطای برخی محبین اهل بیت خواهد شد به وسیله زبان ها و اعمال خود یاد امام زمان (ع) را در جامعه پر رنگ نگه داریم و اجازه ندهیم با رواج و بی پاسخ ماندن شبهات بستری تازه برای ظلم بیشتر به اهل بیت فراهم شود.


پی‌نوشت:
1_ طریق الکرام / 152 _ معالی السبطین2/ 134 و 140  
2_ مدینه المعاجز 4/ 109



:: بازدید از این مطلب : 428
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 
 
امامنماینده ولی فقیه در کردستان گفت: امروزه زندگی امامان معصوم بخصوص قیام و نهضت امام حسین(ع) الگوی زندگی مسلمانان شده و تاثیر زیادی در عرصه های سیاسی و مذهبی کشورهای اسلامی گذاشته است
هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:حجت الاسلام والمسلمین شاهرودی گفت: شناخت جایگاه و درک ضرورت حضور امامان در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان از مهمترین مسائل است.
وی افزود: کشورهای اسلامی امروز با درس گرفتن و برداشت از قیام امام حسین(ع) اهداف نهضت آن امام همام، بیداری اسلامی را نقش زده اند و هراس در دل دشمنان دین و قرآن نهاده اند.
نماینده ولی فقیه در کردستان اضافه کرد: تمام عرصه های زندگی امام حسین(ع) و قیام آن حضرت دارای درس هایی است که امروز توجه به آن ضروری است چون امام حسین(ع) برای احیای دین اسلام قیام کرد.
وی همچنین گفت: اگر سیاستمداران کشورهای اسلامی زندگی امام حسین(ع) را بخوانند و قیامش را واکاوی کنند به این نتیجه خواهند رسید که چگونه باید در مقابل دشمن ایستادگی کرد.


:: بازدید از این مطلب : 879
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 

مردممسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات در خوزستان با اشاره به اینکه دست وهابیت برای مردم رو شده است، گفت: حرکت مردم در استقبال از ضریح عشق، عمال آمریکا و صهیونیست را رو سیاه کرد.

هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:

حجت الاسلام والمسلمین سید محمود موسوی در اهواز اشتیاق و شور مردم خوزستان در استقبال از کاروان سفینةالنجاة را وصف‌ناپذیر دانست و اظهار داشت: حضور مردم در استقبال از ضریح نور به گونه‌ای است که قدرت تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی را از همگان سلب کرده و عشق آنان است که زمان حرکت ضریح عشق را تعیین می‌کند.

نماینده ولی فقیه در سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان با بیان اینکه در طول حرکت کاروان سفینةالنجاة جز عشق و ارادت به ساحت مقدس اهل بیت (ع) چیزی مشاهده نکردم، اضافه کرد: باید شبکه‌های خارجی که این‌قدر علیه ملت ایران تبلیغ می‌کنند و قصد جداکردن آن‌ها از اعتقاداتشان را دارند، این حضور گسترده را ببینند و بدانند که ملت ما در راه ارزش‌های خود، از تمام هستی می‌گذرد.

وی عشق و محبت مردم ایران به خاندان پیامبر اعظم‌ (ص) به ویژه حضرت اباعبدالله‌الحسین‌ (ع) را در دنیا بی‌نظیر دانست و خاطرنشان کرد: مردم نقاط مختلف با طی کردن مسیرهای طولانی با پای پیاده و برهنه برای زیارت ضریح عشق سر از پا نمی‌شناسند و از هم سبقت می‌گیرند.

اهل بیت (ع)؛ واسطه فیض

مسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات در خوزستان شور و نشاط معنوی و در صحنه بودن را از خصوصیات بارز شیعیان عنوان کرد و اظهار داشت: شیعه مولا علی‌ (ع) باید همیشه جوش و خروش دینی داشته باشد و این حضور معنادار مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی است.

موسوی شور و عشق مردم را نشانه‌ای از دوستی و پیوند خالصانه مردم ایران با اهل بیت (ع) دانست و گفت: این حضور گسترده یک نوع محبت به اهل بیت (ع) و حفظ شعائر اسلامی است که دشمنان هم خودشان می‌دانند و برایشان روشن است.

وی با اشاره به شبهاتی که از سوی وهابیون در شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی ایجاد شده نیز تاکید کرد: آن‌ها دستشان برای مردم رو شده و با آن شیطنت که از جنس ناخالصی دارند این شبهات را وارد می‌کنند.

موسوی با بیان اینکه مردم ما به اسم مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خود را متبرک می‌کنند، افزود: تمام کسانی که در کنار ضریح عشق قرار می‌گیرند به امام حسین (ع) و اهل بیت (ع) متوسل می‌شوند زیرا آن‌ها واسطه فیض هستند و پیش خداوند آبرو دارند.

وی ادامه داد: ما شیعیان با توسل به امامان معصوم (ع) به خداوند نزدیک می‌شویم و شبهات مطرح شده اثری در اعتقادات راسخ ملت بزرگ ایران ندارد.

کاروان سفینه النجاه بیش از یک هفته است در خوزستان حضور دارد و شهر به شهر و روستا به روستا از عطر ضریح خامس آل عبا آکنده و لبریز است./س



:: بازدید از این مطلب : 931
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

یکی از مسئولان برگزاری پنجمین کنگره آماده‌سازی کربلا برای زیارت اربعین امام حسین(ع)، اعلام کرد: بیش از 6 هزار هیئت عزاداری اربعین حسینی در کربلا حاضر می‌شوند.

خبرگزاری فارس: بیش از 6 هزار هیئت عزاداری اربعین حسینی در کربلا حاضر می‌شوند
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری عراقی ابا، بخش دسته‌های و هیئات حسینی عراق و جهان اسلام وابسته به دو آستان مقدس حسینی(ع) و عباسی(س) کنگره پنجم خود را برای آماده‌سازی اوضاع برای زیارت اربعین امام حسین(ع) برگزار کرد.

بنابر این گزارش در این کنگره نمایندگان و مسئولان هیئات و دسته‌های حسینی از استان‌های مختلف عراق و مسئولان بخش‌های خدماتی استان کربلا حضور داشتند.

ریاض نعمه السلمان از مسئولان برگزاری این کنگره گفت: در کنگره پنجم مهمترین توصیه‌ها بررسی شد و هماهنگی‌هایی با فرماندهان پلیس صورت گرفت.

وی افزود: در سال گذشته بیش از 5 هزار و 700 هیئت در مراسم اربعین حسینی در کربلا شرکت کردند که در سال جاری این تعداد به بیش از 6 هزار هیئت خواهد رسید.

در همین حال آستان مقدس امام حسین(ع) در آستانه اربعین حسینی اقدام به خرید 80 اتوبوس برای انتقال زائران حرم امام حسین(ع) کرده است که عملا با این اقدام ناوگان این آستان به 650 دستگاه اتوبوس می‌شود.



:: بازدید از این مطلب : 908
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

رئیس فرهنگستان علوم می‌گوید: کار امام حسین(ع) نجات تاریخ است و نجات تاریخ به همه ما مربوط می‌شود در کربلا علم و عمل یکی شد و حقیقت و خیر و جمال یکجا جلوه کردند و شاهدش اینکه بانوی کربلا «ما رأیت إلا جمیلا»‌ گفت.

خبرگزاری فارس: علم و عمل در کربلا به هم پیوستند/ امام حسین(ع) تاریخ را نجات داد
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، زمینه اصلی گفت‌و‌گوی خیمه با رضا داوری اردکانی، ادعایی بود که وی در کتاب «فلسفه، سیاست و خشونت» طرح کرده بود؛ کتابی که خود، آن را مهجور می‌دانست و پرسش از آن را مایه تعجب.

داوری در کتاب مذکور بر آن است تا ثابت کند خشونت‌های دوران جدید نسبتی با اندیشه‌ فیلسوفان ندارد و پرسش محوری ما نیز سرایت این حکم به حوزه دین بود. رئیس فرهنگستان علوم با ذکر مقدماتی به این نتیجه فلسفی رسید که دین و فلسفه عقیم‌اند در زایش خشونت؛ خاصه آنکه در حوزه دین در تعالیم هیچ یک از پیامبران خشونت وجود ندارد نحوه پاسخگویی و خلق و خوی آرام پیر فلسفه دانشگاه تهران در این گفت‌و‌گو به گونه‌ای بود که هر چقدر هم با وی مخالف بودی، نمی‌توانستی به احترام فلسفه‌ورزی‌اش او را نفی کنی.

 

 

 

*برداشت ما از کتاب «فلسفه سیاست، خشونت» شما که به نظر در میان سایر آثارتان قدری مهجور مانده، چنین است که خشونت‌های جهان معاصر، رابطه معناداری با فیلسوفان بزرگی چون افلاطون، هایدگر و هگل ندارد و این خشونت‌ها بیشتر متعلق به جهان معاصر و وضعیت انسانی است که در این جهان زندگی می‌کند، آیا این برداشت از کتاب مذکور صحیح است؟

ـ استنباط شما نادرست نیست؛ ولی مراد من این بوده که وجود خشونت را به آسانی نمی‌توان درک کرد و کسی یا فلسفه‌ای مسئول پدید آمدن خشونت نیست؛ زیرا خشونت از زمان قابیل و پیش از آنکه هیچ فلسفه‌ای پدید آمده باشد، وجود داشته است.

من هم خواسته‌ام بگویم که خشونت آموختنی نیست، مطلب را هم چندان سهل نینگاریم، که هر کس خواست آن را بیاموزد، و اگر اراده کرد بتواند ریشه‌‌اش را بکند و مهر و معرفت و رافت به جای آن بگذارد؛ اما نمی‌دانم چرا بی مقدمه برداشت خود از کتاب «فلسفه و سیاست و خشونت» را بیان کردید، از توجه به این کتاب ممنونم، مهم نیست که کتاب مهجور مانده است. شاید ده سال دیگر آن را بیشتر بخوانند. 

می‌خواستم بر اساس ادعای کتاب، به طور مشابه این سؤال را طرح کنم که تا چه میزان می‌توان خشونت‌های دنیای جدید را معلول باورهای دینی و مناسک مذهبی دانست؟

کتاب «فلسفه، سیاست، خشونت» رد این ادعا است که خشونت‌ها نسبت مستقیم با بعضی فلسفه‌ها دارد؛ البته نمی‌گویم خشونت هیچ ربطی به فلسفه ندارد، بلکه می‌گویم فلسفه به خشن و مهربان تقسیم نمی‌شود. از اینکه گفتم علم و فلسفه هم به کلی بی‌ارتباط با خشونت نیستند، نباید نتیجه گرفت که ریشه خشونت در فلسفه است و اگر خشونت می‌تواند از فلسفه ناشی شود، چرا نتوان گفت که فلان کس یا فیلسوف پایه گذار نوعی خشونت است یا به طور کلی خشونت را فیلسوفان به جهان آورده‌اند؛ چنان که مثلا پوپر، افلاطون را پایه گذار خشونت دانسته است.یا همان ادعایی که پوپری‌های در مورد هایدگر دارند

بله؛ گاهی این طور برداشت می‌شود که اگر خشونتی‌ در دنیای جدید وجود دارد، نتیجه آراء یا آن فیلسوف است و بنابراین سفارش می‌کنند که این فلسفه را نباید خواند و آن دیگری را باید رواج داد.

خشونت‌ به دوره‌ای از تاریخ و به منطقه ای از جهان هم تعلق ندارد و در طی تاریخ کم  و کم‌تر نشده است و چه بسا که خشونت دنیای جدید به مراتب شدیدتر‌ از خشونتی باشد که در دوره‌های تاریخی سابق وجود داشت؛ اما چنان که گفته شد، این خشونت ربطی به فیلسوفان ندارد و اگر به فلسفه ربط داشته باشد، به کل فلسفه راجع است و نه به این یا آن که فلسفه وقتی در یک تاریخ، اصل به چیرگی و تصرف باشد چگونه توقع داریم، که خشونت در آن وجود نداشته باشد؛ پس از اینکه خشونت حاصل فلسفه است، حرف مورد قبولی نیست؛ زیرا فیلسوفان اگر پایه گذار نظام زندگی باشند، چه بسا که در این نظم، هم آزادی وجود دارد و هم خشونت.

فلسفه مبنای عالم است؛ نه دستور العمل رفتار؛ پس نمی‌شود گفت هر رفتار خشونت آمیزی، نتیجه فلسفه است.

زشتی‌ها سیاست را هم نباید به فلسفه نسبت داد؛ چرا که فلسفه دستور العمل زندگی هر روزه نیست فیلسوف اهل تفکر و نظر است و اگر از این نظر و تفکر یا به تناسب با آن دستور العمل‌هایی پدید آید، نباید مسئولیت را به گردن فلسفه انداخت. 

 در جای دیگری از کتاب آمده که امروز وضع فلسفه مثل دنیای قدیم نیست و دیگر از فلسفه کاری بر نمی‌آید.

یعنی فلسفه اثر خود را گذاشته و مسائل جهان را با فلسفه نمی‌توان حل کرد و به فرض اینکه فلسفه سخنی داشته باشد، تکنیک و سیاست دیگر به سخن فلسفه گوش نمی‌کند انها خودرا نیازمند ره آموز و رهنما نمی‌دانند.

بله؛ می‌خواستم بر اساس این ادعا تابعی را تعریف کنم که در آن دین جایگزین فلسفه می‌شود، یعنی بگوییم زشتی‌های دنیای امروز به دین ربطی ندارد و دین نمی‌تواند مسبب اصلی خشونت‌هایی باشد که به آن نسبت می‌دهند؛ اما شما راه را بر ما مسدود کردید؛ چون دلیل اصلی بی ارتباطی خشونت نوین با فلسفه را در ناتوانی فلسفه، برای عرضه دستور العمل زندگی هر روزه دانستید؛ در صورتی که دین مدعی است، دستور العمل زندگی هر روزه است. 

ابتدا باید در پاسخ بخش اول سؤال نکاتی را توضیح دهم. وقتی بحث بر سر رابطه فلسفه و تمدن باشد، به نظر می‌آید، کار فلسفه این نیست که به مردم بگوید، چطور زندگی کنند یا نکنند؛ حتی دعوت به راهی هم نمی‌کند؛ اما از زندگی و آدمی تعریفی می‌آورد و مقامی برای او تعیین می‌کند و این تعریف اقتضا دارد، تغییری در رفتار و آداب پدید آید.

فلسفه، نوعی طراحی است. در این طراحی کلی به کسی نمی‌گویند، چه بکند و چه نکند، اما وقتی طرح محقق شد، آداب و اعمال و مناسک خاص آن طرح، محقق می‌شود فلسفه از عمل جدا نیست؛ اما رابطه مستقیم و منطقی با عمل ندارد؛ حتی در دوره جدید بر خلاف دوره قدیم که فیلسوفان رساله‌هایی در علم و عملی و در اخلاق می‌نوشتند و سیاست و اخلاق را جزیی از فلسفه  می‌دانستند، فلسفه به علم عملی کمتر پرداخته است؛ چنان که در این دوره جز کتاب مهم اخلاق کانت، کتاب اخلاق دیگری وجود ندارد؛ اما باز هم این گفته به این معنا نیست که فیلسوفان جدید هیچ کاری به عمل نداشته‌اند فلسفه، هم تکلیف عمل را مشخص می‌کند و هم مشخص نمی‌کند.

فیلسوف تلقی‌ای از انسان داشته که در طی تاریخ متحقق شده است.

این انسان هم به علم و آزادی و تمدن تکنولوژیک رسیده و هم همچنان در مواقع خاص و حتی شدید بدون دلیل، خشونت می‌ورزد؛ بنابراین خشونت جهان معاصر به کلی جدا از تفکر و علم نیست.

اتفاقا در همین نوشته «فلسفه سیاست خشونت» اشاره کرده‌ام که وقتی بنا را بر این می‌گذاریم که طبیعت را تصرف کنیم و آن را زیر سیطره خود در آوریم، بنا را بر اعمال خشونت گذاشته‌ایم اما چه کسی می‌تواند ادعا کند که «دکارت» علیل المزاج با «کانتی» که در آرزوی صلح پایداری به سر برده بود، در اندیشه توجیه خشونت و رواج آن بوده‌اند. اگر هم در نوشته‌های فیلسوفان چیزی یافت شود که بوی خشونت بدهد، این خشونت بیشتر به سلیقه‌های آنان باز می‌گردد.

نقدی که بر گفته‌های شما دارم این است که شما از یک سو برای رفع اتهام از فلسفه، حکم به ناتوانی فلسفه می‌دهید و از سوی دیگر منتقد تفکرات «رورتی» هستید که او نیز معتقد است، دیگر از فلسفه کاری بر نمی‌آید و نردبانی است که از آن بالا رفته‌ایم و دیگر به آن نیازی نیست.

*این نقد عجیب است؛ یعنی من فلسفه را نفی کرده‌ام تا آن را از تهمت خشونت‌آموزی برهانم، هرگز چیزی که می‌گویید، به ذهن من خطور نکرده بود؛ پس چگونه برای رفع این اتهام موهوم از فلسفه به ناتوانی آن حکم کنم؟

ـ فلسفه در نظر من بسیار عظیم است. شما ملتفت نشده‌اید که من نسبت خشونت و فلسفه را به کلی نفی نکرده‌ام بلکه گفته‌ام، تقسیم فلسفه‌ها به فلسفه خشونت‌آموز و غیر خشونت آموز درست نیست و خشونت را فیلسوف یا هیچ‌کس دیگری به مردم تعلیم نمی‌کند. بلکه خشونت در روابط و مناسبات آدمیان به وجود می‌ آید و برحسب نظام دارنده آن روابط و مناسبات، صور خاص پیدا می‌کند.

اصلاً نسبت دادن خشونت به فلسفه کار صاحبنظران و متفکران نیست که بتوان به آن اهمیت داد، بلکه سخن ایدئولوژیکی است. من هم خواسته‌ام بگویم که این حرف‌ها فلسفی نیست؛ اما اختلاف با «رورتی» ربطی به خشونت ندارد، بلکه به مبادی پراگماتیسم باز می‌گردد.

*بخش دوم سؤال می‌ماند، تکلیف دین در این میان چیست؟ آیا می‌شود این حکم را به دین و خشونت‌های منتسب به آن تعمیم داد یا خیر؟‌

ـ دین و فلسفه با هم تفاوت دارند. دین پرستش و طاعت است و فلسفه بحث عقلی است. شریعت هم که ظاهر دین است، متضمن مجموعه‌ای از اعتقادات و دستورالعمل‌های زندگی است؛ بنابراین حکم فلسفه را به دین نمی‌توان تسری داد. هرچند فلسفه و دین در مواقعی به هم نزدیک شده‌اند و فیلسوفانی مثل فارابی، دین و فلسفه را یکی دانسته‌اند.

پیامبران(ع) مربیان بزرگ اقوام و در عین حال پیشوایان مهم‌ترین انقلاب‌های تاریخ‌اند؛ اما فیلسوفان فقط طراحی می‌کنند، پیامبران(ع) آموزگاران علم و عمل‌اند. فیلسوفان هم آموزگاران‌اند؛ اما تعلیم آنان، تعلیم قواعد زندگی نیست. ما در رفتار و گفتار از پیامبران(ع) پیروزی می‌کنیم.

«ولکم فی رسول‌الله اسوة حسنه» گویای این معنی است. پیامبران(ع) قانون‌‌گذارند و قانون چون باید اجرا شود، چه بسا که با خشونت ملازم باشد. کانت چنان از قانون می‌گفت که گویی بشر با آن عشق‌بازی می‌کند؛ اما اخلاف کانت نظر دیگری در مورد قانون داشتند.

هگل منشأ قانون را خشونت می‌دانست و مارکس و نیچه و فروید به انحاء متفاوت در قانون خشونت دیده‌اند؛ ولی ما معمولاً وقتی به قانون می‌اندیشیم، رعایت قانون و اجرای آن را با هم خلط می‌کنیم. قانون در مرحله اجرایی، ترحم و مهربانی ندارد و از این حیث میان قانون دین و قانون عرضی تفاوتی نیست. دین از آن حیث که دین است، قهر و خشونت ندارد؛ اما شریعت سرپیچی از اجرای احکام را بر نمی‌تابد.

تکرار می‌کنم، در تعالیم پیامبران(ع) خشونت وجود ندارد، بلکه در نظام زندگی و تنظیم مناسبات آدمیان است که خشونت بروز می‌کند؛ یعنی در عالم بشری همه چیز بر اساس مهر و محبت رخ نمی‌دهد و ما فرشته نیستیم، بلکه غضب و شهوت هم داریم.

تاریخ بشر، تاریخ صلح نیست. در تاریخ، جنگ پیش می‌آید. زمانی که کشور عراق به ما حمله کرد، ما ناگزیر دفاع کردیم. دفاع، جنگ است و جنگ،‌خشونت است؛ خشونتی شدید. آیا زمانی که از خود دفاع می‌کنند، طرفدار خشونت هستید؟ یا باید آن را از فلسفه خاصی در دوره جدید یا قدیم استنباط کرده باشند؟‌

در برابر تجاوز باید از خود دفاع کرد و این هیچ ربطی به فلسفه و دین ندارد. مسئله این است که ما درگیر زمین هستیم. اینجا بهشت نیست. ای کاش اینجا فقط مجال دوستی بود. اینجا هم مهر هست و هم کین. پیامبران(ع) و فیلسوفان مهر را برای مقابله با کین و خشونت تعلیم کرده‌اند؛ پس تکلیف دین به نظر من مشخص است؛ اما اگر اتهاماتی به اسلام از طرف اروپاییان نسبت داده می‌شود، اولاً این بحث امروز نیست. اروپا از زمان جنگ‌های صلیبی چین تصویری از اسلام داشته است.

سال‌ها پیش از این، یک اروپایی کتابی را در باب امام جعفر صادق(ع) که دین را حب و دوستی دانسته است، نوشته و روی جلد، عکس امام(ع) را با شمشیر چاپ کرده است. اینکه این تصویر از کجا به دست آمده، جای بحث دارد؛ اما در هر صورت مظهر تلقی اروپا از اسلام، به عنوان دین خشونت است. متأسفانه از ابتدای تاریخ اسلام گروه‌های خشنی هم بوده‌اند و هنوز هم هستند که با خشونت‌های خود دلایل و شواهدی برای مدعیان فراهم می‌آورند.

این راهم بگویم که وقتی از خشونت در دین می‌گویند، به دو خشونت قائل‌اند که یکی ریشه در دیگری دارد خشونت اول خشونت در احکام و قوانین است و خشونت دیگر در روح برتری‌جویی و قهر قرار دارد. نباید گذاشت که این دومی را به اسلام نسبت دهند.

* شما در کتابتان گفته‌اید که اسلام، دینی سیاسی است و ادیان دیگر به علت غیرسیاسی بودنشان از اتهام خشونت مبری هستند. آیا با این برداشت نمی‌توانیم بر مدعای منتقدان مهر تأیید بزنیم؟‌

ـ من نمی‌گویم، فقط اسلام دینی سیاسی است و ادیان دیگر سیاسی نیستند و اگر هم از نوشته من چنین برداشتی شود، اصلاحش می‌کنم. اسلام به این معنا سیاسی است که شریعت دارد و دینی که شریعت دارد، نمی‌تواند سیاست نداشته باشد.

شاید بتوان با این ملاحظه گفت که مسیحیت سیاسی نبوده است؛ اما آیا می‌توان پذیرفت کسی قصد دگرگونی جامعه را داشته باشد، اما سیاسی نباشد؟ مگر مسیحیت که به سیاست وارد شد، دست به خشونت نزد؟ مسیحیتی که تازه خودش هم در رأس حکومت قرار نگرفت، بلکه بین قدرت و جامعه‌اش میانجی شد، به خشونت‌هایی بس بزرگ دست زد.

خشونتی که مسیحیان در برابر مسلمانان و یهودیان اسپانیا به خرج دادند، در تاریخ کم نظیر است. امروز کشوری به نام اسرائیل وجود دارد که بزرگ‌ترین خشونت‌ها را مرتکب می‌شود. آیا یهود قبل از اینکه به حکومت برسد، خشونت می‌ورزید؟ آیا می‌توان گفت خشونت در دین یهودی رسوخ داشته و زمانی که یهودیان به سیاست وارد شدند، آن خشونت خود را عیان کرده است.

سیاست بدون خشونت کجا وجود دارد؟ هر دینی هم که به سیاست وارد شده، به خشونت مرتکب شده است و متأسفانه بسیاری از این خشونت‌ها انحراف از دین است.

شما خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس را ببینید. در ماجرای رقابت امین و مأمون پسران هارون‌الرشید «علی‌بن‌عیسی‌بن‌ماهان»، سر امین را برید و آن را برای برادرش مأمون فرستاد. قدرت با خودش قدری خشونت می‌آورد و این به تعالیم دین ربطی ندارد.

بحث دیگری که مایلم به آن بپردازید، رابطه نظر و عمل است. در اسلام و قرآن صفات رحمان و رحیم خداوند بسیار تکرار می‌شود یا یکی از القاب عیسی(ع) «بره خداوند» است؛ اما چه می‌شود اسلام در دست بنی‌امیه و بنی‌عباس به شمشیر و مسیحیت به قصاب تبدیل می‌شود؟ آیا نمی‌شود از اشکالات حوزه عمل نتیجه گرفت که شاید این زشتی‌ها و پلیدی‌ها در آموزش‌های نظری ریشه دارد؟

ـ پرسش قدری مبهم است اما به نظر من تاریخ غربی را می‌توان تاریخ جدایی نظر و عمل دانست. مطلب این است که وقتی نظر و علم نظری به وجود آمد، تقابل نظر و عمل هم ورود پیدا کرد؛ با وجود این، همواره کسانی در تاریخ بوده‌اند و هستند که نظر و عملشان یکی است. اینها بزرگانی هستند که در «احوال» به سر می‌برند. برای کسی که اهل احوال است، نظر و عمل یکی است؛ اما وضع عامه مردم به شکل دیگری است.

ما معمولاً چیزهایی یاد می‌گیریم که زاید و بر وجود ماست و با جان ما یگانه نمی‌شود. وقتی علم از احوال به اقوال بیاید، نظر و عمل از هم جدا می‌شود. ما معمولاً توقع داریم که به آنچه یاد می‌گیریم، عمل کنیم؛ ولی علم حصولی و به ویژه علم آموختنی از عمل جداست.

اگر کسی «حال» توحیدی داشته باشد، عملش هم توحیدی است؛ در صورتی که اگر صرف الفاظ شنیده و یاد گرفته باشد که خدا یکی است و.. معلوم نیست که عملش توحیدی باشد. این یعنی جدایی نظر و عمل؛ اما حقیقت جدایی نظر و عمل؛ اما حقیقت جدایی نظر و عمل را در تاریخ بهتر می‌توان درک کرد.

اکنون که زمان، زمان چیرگی علم حصولی است، ما می‌پنداریم که این علم را می‌توان در عمل متحقق کرد؛ ولی وقتی بستگی قلبی وجود ندارد و هرچه می‌آموزیم و می‌گوییم صرف الفاظ است،‌عمل هم به قلب ربطی پیدا نمی‌کند.

اگر قول به قلب برود، عمل هم عمل قلبی خواهد بود و جدایی‌ای بین قول و عمل وجود نخواهد داشت. جدایی نظر و عمل چیزی نیست که بخواهیم با دلایل آن را رد یا تأیید کنیم.

در سیر تاریخ قاعده این است که به مرور عقل جای قلب و عقل بسیط را می‌گیرد و سپس عادات چیره می‌شود. در چنین وضعی چه اشکالی دارد که چیزهای خوبی بگویند؛ اما عمل نکنند.

ما در زمانه جدایی نظر و عمل هستیم. دائم دعوی می‌کنند که این عمل از آن نظر نتیجه می‌شود. نظمی که اکنون جهان در آن قرار گرفته، به راه خود می‌رود؛ نه اینکه تابع نظر و حرف این و آن باشد. در این وضع آیا می‌توانیم، بگوییم که جهان بر طبق نظر کانت و دکارت می‌گردد؟

این نظم، نظم تکنیک است و خدا می‌داند تا کی دوام خواهد داشت؛ اما هرچه باشد، مسئولیت زشتی‌ها و زیبایی‌هایش با بیکن و کانت و دکارت نیست. جنگ‌ها و ساختن سلاح‌های کشتار جمعی را فیلسوفان بنیاد نکرده‌اند. اگر نسبت میان نظر و عمل به درستی درک نشود چه بسا که این گمان قوت بگیرد که با حرف می‌توان رفتار و کردار و زندگی مردمان را تغییر داد.

*در صحبت‌هایتان به تفاوت دین و فلسفه از حیث نسبتی که این دو با دستورالعمل زندگی دارند، اشاره کردید؛ اما کماکان این سؤال برای من وجود دارد که اگر دکتر داوری اردکانی می‌گوید، خشونت با فلسفه می‌تواند نسبت داشته باشد؛ در حالی که هیچ‌گاه این دو با هم رابطه مستقیم ندارند، آیا این گفته، ساری به دین هم هست یا نه؟

ـ همان‌طور که گفتم دین و فلسفه هیچ یک خشونت آموز نیستند و از این حیث به هم نزدیک‌اند؛ البته هر حکمی که درباره فلسفه‌ها داده می‌شود، به دین نباید تسری داده شود. میان فلسفه و خشونت نسبت عرضی است. این حکم در مورد دین هم صادق است. می‌دانید که وقتی خداوند آدم(ع) را آفرید و به فرشتگان امر کرد که او را سجده کنند. فرشتگان گفتند که این موجود خون‌ریز است و پاسخ شنیدند که می‌دانم؛ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد.

فرشتگان تسلیم این نظر خطاپوش شدند؛ اما ابلیس نافرمانی کرد؛ پس آدمی از ابتدا در عین اینکه مظهر رحمانیت و رحیمیت بوده،‌ استعداد خشونت هم داشته است. مسئله خشونت ممولاً به صورت تصنعی طرح می‌شود و همه می‌خواهند آن را به مدعی و غیر، نسبت دهند و خود را از آن مبری کنند. گویی همه خود را متهم می‌دانند و می‌خواهند از خود دفاع کنند.

خشونت آورده هیچکس و هیچ‌گروهی نیست. خشونت‌گران حرفه‌ای هم نه اصل خشونت، بلکه شیوه‌های اعمال آن را تعلیم می‌کنند. ساده‌لوحی است که گمان کنیم، با این یا آن ایدئولوژی می‌توان جهان را مثلاً از نسبت دادن خشونت به دین و فلسفه یا هر مقصر فرضی و موهوم از این شر و بلا نجات داد؛ ولی می‌توان خواست و کوشید که دعوی و داعیه نجات حقیقت و معرفت با توسل به خشونت حق جلوه نکند که در این صورت حقیقت قربانی خشونت می‌شود.

می‌دانید که دین ظاهر و باطن دارد. اگر این دو با هم جمع شود مهر و معرفت ظهور بیشتر پیدا می‌کند؛ اما اگر ظاهر از باطن دور باشد و قشریت چیره پیدا کند، چه بسا که خشونت جای دوستی را بگیرد؛ اما دین جمع ظاهر و باطن است.

ظاهر بی‌باطن و باطن بی‌ظاهر اصلاً معنی ندارد؛ چه برسد به اینکه نام دین به آنها اطلاق شود.

دین با جمع ظاهر و باطن تحقق می‌یابد و البته در تحقق به خشونت نیاز ندارد و دست توسل به سوی خشونت بیرون دراز می‌‌کند؛ پس نگران نباشید که کسانی خشونت را به دین نسبت می‌دهند. آنها اگر در صدد آشنایی با دین و درک ماهیت خشونت برآیند، شاید از گفته خود منصرف شوند.

*شما در ضمن صحبت قبل از مصاحبه به نسبت انقلاب و عاشورا اشاره داشتید. یک سؤال مرتبط: ادبیات لیبرال، ادبیات چیره فلسفه سیاسی زمان ماست که یکی از شاخص‌های آن مرگ انقلاب‌هاست. با این توصیف عاشورا در این زمان به چه کار می‌آید؟

ـ عاشورا روز آشکارگی عظمت انسان و آزادگی اوست. اما شما معتقدید، آزادی امروزین که برگرفته از آزادی پس از قرن هجده است، مفهوم جدیدی است.

بله؛ ولی آزادی به معنای آزادگی مفهومی کهن است. آزادگی صفت خاص آدمیان در همه زمان‌هاست و حال آنکه آزادی به عصر جدید تعلق دارد.

*به عنوان آخرین سؤال: می‌خواهم بدانم امام حسین(ع) برای فیلسوفی چون رضا داوری اردکانی چه بهره‌ای دارد؟

ـ بهره به زندگی عادی تعلق دارد. وقتی در برابر عظمت قرار می‌گیریم، سودای سود و زیان از میان برمی‌خیزد. شما یک بار از نسبت علم و عمل پرسیدید. در کربلا علم و عمل یکی شد و حقیقت و خیر و جمال یک‌جا جلوه کردند و شاهدش اینکه بانوی کربلام« ما رأیت الاجمیلا»‌ گفت.

برای من که سرم در کتاب و درس و فلسفه است و قدری هم به سیاست نزدیک شده‌ام، مسئله این است که کار امام حسین(ع) نجات تاریخ است و نجات تاریخ به همه ما مربوط می‌شود.

وقتی زمان و تاریخ به تباهی و تبهکاری می‌افتد، باید تاریخ را نجات داد. در این اوقات کسانی پیدا می‌شوند که رشته‌ای را که در حال گسیختن است، نگاه می‌دارند. امام حسین(ع) منجی تاریخ اسلام است؛ به این دلیل نه فقط یک مسلمان شیعه، بلکه هیچکس نمی‌تواند نسبت به عاشورا بی‌تفاوت باشد و آن را ندیده بگیرد؛ اما برای اینکه اشاره‌ای به بهره و بهره‌مندی هم کرده باشیم، می‌گویم که اگر کسی عظمت عاشورا را درک کند، از برکات آن نیز بهره‌مند می‌شود.



:: بازدید از این مطلب : 933
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

 

خبرگزاری فارس: «شمر بن ذی‌الجوشن» جانی شماره یک حادثه کربلا، توانست از معرکه کوفه جان سالم به در برد. مختار، غلامی به نام «زربی» را همراه گروهی 10 نفره مأمور پیدا کردن او کرد.

خبرگزاری فارس: همه جنایت‌های پسر ذی‌الجوشن/ مختار چگونه شمر را مجازات کرد
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «شمر بن ذی‌الجوشن» این جانی شماره یک حادثه کربلا، در رأس لیست سیاه مختار بود، باید به هر قیمتی این جنایتکار دستگیر و مجازات می‌شد. وی پس از واقعه جنگ شورشیان کوفه با مختار که فرماندهی چند گروه را به عهده داشت، متواری شد. 

*سوابق و پرونده سیاه «شمر»

شمر بن ذی‌الجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار می‌آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه می‌کشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حمله‌ور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالی‌که رجز می‌خواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب می‌شناخت و در حالی‌که او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.

اما شمر هم همانند بسیاری از مردم کوفه، در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد، کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی درباره جرم‌های شمر و نحوه کشته شدن او توسط مختار چنین می‌نویسد:

* جُرم‌هایی که شمر مرتکب شد

-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.

-هنگامی که عمر سعد از کربلا نامه‌ای مسالمت‌آمیز برای ابن‌ زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن ‌زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمی‌شود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن ‌زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.

-شمر نامه‌ای از ابن‌ زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.

-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.

-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.

-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)‌، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با 12 ‌نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمه‌گاه امام حسین(ع) حمله‌ور شد و امام خطاب به آنان، این جمله معروف را فرمود: که «اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید (لااقل) آزادمرد باشید»! چرا به طرف زن و بچه‌هایم حمله می‌کنید.

-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.

*ماجرای تعقیب شمر و کشته شدن او

شمر توانست از معرکه کوفه، جان سالمی به در برد و از شهر کوفه خارج شود، مختار غلامی به نام «زربی» داشت، این شخص ظاهراً ایرانی ‌الاصل و از هواداران اهل‌بیت(ع)  و از شیعیان بود، وی جوانی زیرک و باهوش بود. مختار، زربی را همراه گروهی که حدود 10 نفر می‌شدند، مأمور پیدا کردن شمر کرد.

مسلم بن عبدالله ضبابی می‌گوید: من نیز جزو فراریان، همراه شمر، از کوفه متواری شدم و زربی همچنان به دنبال ما بود تا از کوفه خارج شدیم و اسب‌های ما لاغر و ناتوان بودند، ولی اسب زربی چابک و زیرک بود. بالاخره خود را به ما رساند، هنگامی که او نزدیک ما شد، شمر به ما گفت: شما از من دور شوید، شاید منظور این غلام کسی جز من نباشد.

ما اسب‌هایمان را تاختیم و دور شدیم و زربی به قصد جان شمر به سوی او تاخت، شمر با تاکتیکی خاص او را به دنبال خود کشاند تا او از یارانش جدا شد. شمر، هنگامی که زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی محکم بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و زربی به شهادت رسید و به این ترتیب، شمر از مهلکه جان سالم به در برد، خبر ناکام ماندن مأموریت، زربی به مختار رسید. مختار با ناراحتی گفت: بیچاره زربی، اگر با من مشورت کرده بود، به او توصیه می‌کردم که تنها به دنبال «ابوالسالغه» (مقصودش شمر بود) نرود.

مسلم ضبابی گوید: ما و شمر توانستیم، خودمان را به محلی به نام «ساتیدما» برسانیم و بعد از کمی استراحت، رفتیم تا به نزدیک دهکده‌ای به نام «کلتانیه» رسیدیم، کنار ساحل رودخانه‌ای که نزدیک تپه‌ای بود، پیاده شدیم، شمر فردی از اهالی همان روستا را گرفت و با تهدید گفت: نامه‌ای دارم و باید آن را به سرعت به بصره به نزد مصعب بن زبیر ببری.

گویا آن روستایی قبول نمی‌کرد، شمر او را کتک زد و او هم از ترس جانش، این مأموریت را پذیرفت و نامه را گرفت و برای مقدمات سفر، به همان دهکده رفت و این دهکده چند خانه بیشتر نداشت و بعد معلوم شد که ابوعمره، رییس پلیس مختار، با گروهی مسلح در آنجا مستقر شده‌اند و در آن محل پاسگاهی جهت کنترل راه کوفه به بصره قرار داده‌اند، مخصوصاً به خاطر اینکه فراریان کوفی از این راه خود را به بصره می‌رسانند و تحت حمایت مصعب بن زبیر که استاندار عبدالله زبیر در آن‌جا بود، قرار می‌گرفتند.

آن روستایی در بین راه به یک هم روستایی خود برخورد کرد و ماجرای کتک خوردن خود از دست شمر را برای وی تعریف کرد، در همان حال که این 2 روستایی با هم صحبت می‌کردند، یکی از افراد گروه ابوعمره، از صحبت آنان متوجه شد که این روستایی، حامل نامه‌ای از شمر برای مصعب بن زبیر است و قصد بصره را دارد، این مأمور باهوش، آدرس دقیق محل ملاقات شمر و آن روستایی را از او تحقیق کرد و معلوم شد از آن‌‌جا تا محلی که شمر در آن‌جا بود حدود 3 فرسخ راه است. این مأمور، جریان را به ابوعمره گزارش داد و ابوعمره، بلافاصله با گروه مسلح خود، به سوی محل استقرار و اختفا شمر، حرکت کردند.

شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.



:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
علامه طهرانی بیان می کند: قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعیه صحیفه سجادیّه در میان علماء امرى معلوم بوده به طورى که ملازم بودن با صحیفه را همانند قرآن عظیم، و حفظ أدعیه آنرا همانند حفظ سور و آیات کتاب الهى از فرائض و واجبات خود مى‏شمرده‏اند.

خبرگزاری مهر:

مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در مجلد پانزدهم از کتاب شریف امام شناسى بحث مستوفایی را در مورد صحیفه سجادیه بیان می کنند که بخشی از آن تقدیم خوانندگان می شود. ایشان در آن مقال می نویسد: بارى چون اینک سخن ما در پیرامون کتاب عظیم صحیفه الهیّه کامله سجّادیّه است که از انشاء و املاء امام همام حضرت سیّدالعابدین و زین السّاجدین على بن الحسین بن على ّبن أبى طالب- علیهم أفضلا لصَّلوة و أتَمّا لتّحیّة والإکرام- است، این حقیر فقیر در بدو مطلب هیچ حدّ و رَسْم و تعریفى را که تا به حال از زمان خود آنحضرت سروده‏اند و سر داده‏اند و علماء و ادباء و شعراء و مورّخین و مفسّرین و حکماى عالیمقدار و عرفاء ذوى العزّة و الاعتبار گفته‏اند و مى‏گویند، بهتر و ارزشمندتر از همین چند فقره دعائى که آنحضرت در روز عرفه به درگاه حضرت ذو الجلال از روى ابتهال انشاء نموده‏اند ندیدم که بیاورم...

ایشان پس از بیان فقراتی از دعای چهل و هفتم صحیفه کامله سجادیه، اشاره به مضامین بلند آن نموده بیان می کند: [در این دعا] ملاحظه مى‏شود که آنحضرت چگونه از حقیقت امامت و خلافت پرده برداشته و موقعیّت آن را و وظیفه امَّت را نسبت به آن و لزوم امام زمان را صریحاً بیان نموده اند! و ما مى‏توانیم تمام مضامین ادعیه و زیاراتى را که أئمّه ذکر نموده‏اند و أبواب توحید و ولایت را که مفصّلًا در اخبار آورده شده است از همین چند فقره کوتاه و مختصر استنتاج و استخراج و استنباط نمائیم...

اهمیت صحیفه کامله سجادیه‏

علامه طهرانی با اشاره به دعای صحیفه سجادیه می افزاید: این است نمونه‏اى از صحیفه کامله سجّادیّه که أُولوا الالباب را غرق تحیّر نموده و زیرکان عالم را به تفکّر واداشته و حکیمان اندیشمندان را به دنبال خود کشیده، و عالمان ذى درایت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمیر را به خضوع و خشوع در برابر این مکتب به زانو درآورده است.

تا جائى که مى‏بینیم: آن مرد جلیل و حکیم و متألّه و فقیه خبیر و شاعر مُفْلِق و أدیب قدرتمند و جامع جمیع کمالات حسنه: آیت ربّانى مرحوم سیّد علیخان کبیر مدنى شیرازى- تغمّده الله برضوانه- چنان شرح عظیمى بر آن مى‏نگارد که نیاز ارباب فضل و دانش را بدان صحیفه مبرهن مى‏دارد و بدون آن شرح گوئى حقّ صحیفه ادا نشده و به عالم ادب و عرفان بروزى نداشته است. و یا محقّقینى همچون ملّا محمد محسن فیض کاشانى بر آن تعلیقه دارد، و شیخ بهاء الدین عامِلى و سیّد محمّد باقر داماد معروف به میرداماد شروح مُمَتّع و مفیدى بر آن نگاشته‏اند غیر از شروحى که اخیراً افرادى همچون آیت الله مدرّسى چهاردهى، و تعلیقه‏اى به نام آیت الله میرزا ابو الحسن شعرانى بر آن نوشته‏اند.

سخن طنطاوى جوهرى درباره صحیفه‏

ایشان در ادامه چنین حکایت می کند: آیت الله أبو المعالى سیّد شهاب الدّین مرعشى نجفى- رضوان الله علیه- مى‏گوید: من نسخه‏اى از صحیفه شریفه را در سنه 1353 براى مطالعه علّامه معاصر شیخ جوهرى طنطاوى صاحب تفسیر معروف مفتى اسکندریّه فرستادم. از قاهره خبروصول صحیفه را براى من نوشت و در برابر این هدیه گرانقدر از من سپاسگزارى نمود، و در تمجید و تحمید از این نسخه سخن بسیار گفت تا آنکه گفت: وَ مِن الشِّقاءِ أنَّا إلى الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَى هَذا الأثَرِ الْقَیِّم الخالِدِ مِنْ موارِیثِ النُّبُوَّةِ و أهلِ البیتِ. وَ إنِّى کَلَّما تَأمَّلْتُهَا رَأیْتُها فَوقَ کلامِ المَخلُوقِ وَ دُونَ کَلَامِ الْخَالِق- الى آخر ما قال.


«و از نگون بختى و محرومیّت ماست که ما تا الآن بر این اثر استوار جاویدان، از مواریث نبوّت و اهل بیت واقف نگشته‏ایم! و حقّاً و حقیقةً من هر قدر در آن تأمّل و تفکّر نموده‏ام آن را ما فوق کلام مخلوق و مادون کلام خالق یافته‏ام»- تا آخرگفتارش.

و بقیه گفتار علّامه جوهرى طنطاوى این است که: از ایشان سؤال مى‏کند که آیا تاکنون کسى از علماء اسلام شرحى بر آن نوشته است؟! و آیة الله مرعشى در پاسخ نامه او شارحینى را که مى‏دانستند نام مى‏برند و کتاب «ریاض السّالکین» تألیف سید علیخان را به ایشان تقدیم مى‏دارند، و معظّم له در جواب مى‏نویسد که: من مصمّم و آماده‏ام که بر این صحیفه گرامى شرحى بنویسم.

گفتار سید علیخان مدنى کبیر شارح صحیفه‏

علامه طهرانی نام بردن از محقّق علیم و حکیم خبیر سیّد علیخان کبیر (شارح صحیفه سجادیه)(سید علیخان مدنى شیرازى از اعلام علماء تشیّع و مفاخر شیعه است و کمتر کسى به جامعیّت وى یافت مى‏شود. وى ازنوادگان حضرت سید محمّد پسر حضرت زیدشهید مى‏باشد. ترجمه احوال او در بسیارى از کتب آمده است.) ترجمه گفتار وی در کتاب «ریاض السالکین» در معرفی صحیفه کامله سجادیه را چنین می آورد: «بدانکه: تحقیقاً بر این صحیفه شریفه اثر بارزى است از علم إلهى، و در آن رائحه و بوى عطرى است از کلام نبوى. و چگونه این طور نباشد در حالى که آن شعله‏اى است از نور مشکاة رسالت و وزش هواى عطرآگینى است از بوى جان پرور باغهاى امامت تا به جائى که بعضى از عارفان درباره آن گفته‏اند: صحیفه سجّادیّه در همان مجراى الهامات و وحیهاى آسمانى، و در همان منهج و مسیر صحیفه‏هائى است که به صورت لوح از عرش حضرت بارى نازل مى‏شده است، به جهت آنکه مطالبى که در آن مندرج مى‏باشد مشتمل است بر أنوار حقایق معرفت، و میوه‏هاى شیرین باغها و بستانهاى حکمت. و علماء أخیار، و صرّافان و ناقدان‏قُدَما از پیشینیانِ اهل صلاح به آن لقب زبور آل محمّد داده و انجیل اهل بیت مى‏گفته‏اند.

شیخ جلیل و بزرگوار محمّد بن على بن شهرآشوب در «معالم العلماء» در ترجمه احوال متوکّل بن عُمَیر ذکر کرده است که: وى دعاى صحیفه را که ملقَّب به زبور آل محمّد است، از یحیى بن زید بن على علیه السّلام روایت نموده است.

و امّا بلاغت بیان و برترى گفتار صحیفه به حدّى است که: سخنوران ساحر و فصیحان و ادیبان سحرانگیز باید در برابر آن به سجده درآیند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتوانى معترفند و اقرار نمایند که: نبوّت غیر از کهانت مى‏باشد؛ و حقّ و باطل در یک مرتبه و یکسان نمى‏باشند. و کسى که بخواهد در اطراف و جوانب آسمان بلند و درخشان آن گردشى کند و چرخى بزند با فکر ظلمانى و اندیشه تاریک خود که داخل در کسوف جهل و خسوف نادانى فرو رفته است، با تیرهاى خِذلان و سهام نکبت و سرافکندگى روبرو شده، ستارگان نورانى و متحرّک آسمان علم و شِهاب ثاقِب درایت و معرفتْ او را با تیر هلاکت هدف گرفته، محو و نابود مى‏گردانند.

ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل أبى طالب» حکایت نموده است که: چون نزد بعضى بلغاء بصره سخن از صحیفه کامله به میان آمد، گفت: اینک بگیرید از من که من مثل آن را براى شما املاء و انشاء مى‏کنم. وى قلم را به دست گرفت و سرش را پائین آورد که بنویسد؛ دیگر نتوانست سرش را بلند کند تا اینکه بمرد. و به جان خودم قسم، او در گفتارش افراط نمود و از حقّ بدور افتاد پس سخط إلهى به وى رسید.»

علامه طهرانی از محدِّث قمّى نقل کرده است که به صحیفه لقب انجیل اهل بیت و زبور آل محمّد را داده‏اند و به آن اخْتُ الْقُرْآن گفته مى‏شود و ایشان از  سیّد محمّد بن على بن حیدر موسوى در کتاب «تَنْبیه و سَنِ الْعَیْن» آورده که زیدیّه و امامیّه آن را از رجالشان روایت نموده‏اند.

علامه طهرانی سپس از معالم العلماء نقل می کند که اوّلین کسى که تصنیف نمود در اسلام، أمیر المؤمنین علیه السّلام بود که کتاب الله جلّ جلاله را جمع نمود، پس از وى سلمان فارسى رضى الله عنه، وسپس ابوذرّ غفارى رحمه الله بعداً أصْبَغ بن نُبَاتَه، و پس از او عبید الله بن أبى رافع، و سپس «صحیفه کامله» از زین العابدین علیه السّلام بوده است.

لزوم انس با صحیفه سجادیه

این استاد وارسته در لزوم انس با صحیفه سجادیه و کتب معصومین علیهم السلام خاطرنشان می کند: بارى قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعیه کامله صحیفه سجّادیّه در میان علماء اعلام و سابقین که علم را با عمل و تخشّع و ابتهال و تجنّب از هواى نفس امّاره توأم نموده بودند، امرى معلوم و معروف بوده است؛ و در میان حکماء وفلاسفه ذوى مقدار و عرفاء عالیمقام اسلام امرى ضرورى و لازم به شمار مى‏آمده است به طورى که ملازم بودن با صحیفه را همانند قرآن عظیم، و حفظ أدعیه آن را همانند حفظ سور و آیات کتاب إلهى از فرائض و واجبات خود مى‏شمرده‏اند؛ و اکتفا به خواندن دعاهاى سطحى و روزمرّه طبق عادت نمى‏نمودند؛ و أدعیه مولانا أمیر المؤمنی(ع) را که داراى صبغه خاصّى از توحید و عظمت و ابّهت بوده است چنانکه از صحیفه سماهیجى، و صحیفه ثانیه نورى پیداست، شعار و دِثار خود کرده بودند و با خواندن و مداومت بر صحیفه سجادیه، راه راز و نیاز و ابتهال را به درون خود کشانده، و سَر و سِرِّى با حضرت ربّ ودود پیدا مى‏نموده‏اند؛ و زنگار نفس امّاره و خبیثه و متوجّه به عالم کثرت و تعیّنات اعتباریّه را با آن مى‏زدوده‏اند و بالأخره مردمى روشن ضمیر و پاکدل و دور از هواى نفس و یا عارى از آن بار مى‏آمده‏اند. و چنین افرادى از أعلام علماء بالله و حکماء و عرفاء ستوده و وارسته و از نفس برون جسته و به خدا پیوسته، نه تنها خودشان را منوَّر مى‏کرده‏اند، بلکه تا شعاع وسیعى عالم بشریّت را به طهارت و نزاهت و قداست سوق مى‏داده‏اند.

خواب مجلسى اوّل (ره) درباره صحیفه‏

ایشان چنین ادامه می دهد: در اینجا به نظر رسید حکایتى از جدِّ أعلاى مادر پدرى خود: محدّث عظیم، و سالک وارسته، و اخلاقى کبیر مرحوم مجلسى اوَّل- رضوان الله علیه- آورده شود، تا جانها از آن سبک و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفکّر در صحیفه امام السّاجدین قبل از نزول در گور، به فکر خودشان بیفتند، و در فکر علاج و چاره‏اى برآیند! و گرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او که با این درسهاى متعارف و معمول حوزوى بدون بررسى و محاسبه نفس و طىّ طریق و منهاج اولیاى راستین که صحیفه سجّادیّه را نصب العین قرار داده و با آن روح خود را صیقل و جلا زده‏اند، کار از پیش نمى‏رود و نه خود و نه دیگران تمتّع و بهره‏اى نخواهند یافت.

ایشان حکایت را طبق عین نوشته مرحوم آیت الله آقا میرزا محمّد على مدرسى چهاردهى رشتى در مقدّمه شرح صحیفه خود نقل مى‏کند که: مرحوم مجلسى مى‏فرماید که: در أوائل سنّ خود مایل بودم که نماز شب بخوانم، لکن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتیاط مى‏کردم. خدمت شیخ بهائى [استاد خود] عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سیزده رکعت. لکن در نفسم چیزى بود که نافله خصوصیّت دارد. فریضه چیز دیگرى است.

شبى از شبها بالاى سطح خانه خود بین نوم و یقظه بودم، حضرت قبلة البَرِیَّة امام المسلمین حجّة الله على العالمین [حجت ابن الحسن] عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را دیدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عالیمقدار- علیه الصّلوةو السّلام- رسیدم، و از مسائلى سؤال نمودم که از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود که سؤال نمودم فرمودند: بخوان! بعد عرض نمودم: یابن رسول الله(ص) همیشه دستم به شما نمى‏رسد! کتابى به من بدهید که بر آن عمل نمایم! فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا کتاب بگیر! گویا من مى‏شناختم او را.

رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مى‏گریستم. یک دفعه از خواب بیدار شدم، دیدم در بالاى سطح خانه خود هستم. کمال حُزن و غُصّه بر من روى داد. در ذهنم گذشت که: محمّد تَاجَا همان شیخ بهائى اس. و تاج هم از بابت ریاست شریعت است، چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ در مَدْرَس خود با سیّد ذوالفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپایگانى) مشغول به مقابله صحیفه است.بعد از فراغ از مقابله، کیفیّت حال را عرض نمودم.

فرمودند: انشاء الله به آن مطلبى که قصد دارید خواهید رسید .از اینکه مرا متّهم به بعضى از چیزها مى‏دانست [آخوند ملّا محمّد تقى مجلسى متّهم به تصوّف بود. (منه) این تعلیقه از مرحوم شارح مدرّسى مى‏باشد.] خوشم نیامد از این تعبیر.

آنگه محلّى که حضرت- علیه الصّلوة و السّلام- را در آنجا دیدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانیدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را که مى‏شناختم. مرا که دید گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبه‏ها در تنگ هستم. کتاب از من مى‏گیرند پس نمى‏دهند. بیا برویم در خانه بعضى از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدیر هست، به تو بدهم!مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر کتابى که مى‏خواهى بردار.

دست زدم و کتابى برداشتم. نظر نمودم دیدم کتابى است که حضرت حجّة الله روحى فداه دیشب به من مرحمت فرموده بودند. دیدم که صحیفه سجّادیّه است مشغول شدم به گریه و برخاستم. گفت: دیگر بردار! گفتم: همین کتاب کفایت مى‏کند. پس شروع نمودم در تصحیح و مقابله و تعلیم مردم. و چنان شد که از برکت کتاب مذکور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند. مرحوم مغفور مجلسى ثانى مى‏فرماید: که چهل سال در صدد ترویج صحیفه شد. و انتشار این کتاب به واسطه آن مرحوم شد که الآن خانه‏اى نیست که صحیفه در آن نباشد.

 

تواتر صحیفه کامله سجّادیّه‏

علامه طهرانی تاکید می کند: صحیفه کامله سجّادیّه از متواترات مى‏باشد؛ و مانند نسبت کتاب «کافى» به کلینى، و «تهذیب» به شیخ طوسى، که از متواترات است و در آن محلّ شبهه و تردید نیست، نسبت این صحیفه الهیّه به حضرت امام سیّد السّاجدین زین العابدین على بن الحسین بن على بن أبى طالب- علیهم أفضل الصّلوة و أکمل التّحیّه و السّلام- چنین است.

علماء أعلام و محدّثین عظام ما از زمان حضرت باقر علیه السّلام تا به حال آن را یداً بِیَدٍ و لساناً عن لسانٍ و کتابةً عن کتابٍ روایت نموده‏اند؛ و در هر دوره و زمان تواتر داشته است، و همان طور که خواهیم دید نسبت جهالت یا ضعف به بعضى از راویان آن که در مفتتح صحیفه مکتوبه و مطبوعه‏هاى فعلى وارد است أبداً ضررى بدان نمى‏رساند. چرا که این سند مانند ضَمّ الحَجَر على جنب الانسان است که بدون آن هم انسانیّتش کامل، و با وجود آن هم چیزى بر آن افزوده نمى‏گردد. جائى که أدعیه صحیفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متّصل و منسجم بوده باشد، لو فرض که این سند هم در میان نبود، نبود.



:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 

هايشبكه دولتي انگليس با نقض دروغ پراكني هاي ممتد خود اعتراف كرد رويكرد به مذهب در ايران رو به فزوني است و بنابراين اپوزيسيون و جريان هاي سكولار بايد از درگيري علني با مذهب پرهيز كنند.


هامون به نقل از کیهان: گروه هاي ضد انقلاب با هدايت شبكه هايي نظير بي بي سي، در فتنه و آشوب سال 88 نقاب از چهره برداشته و علناً به هتاكي عليه مقدسات اسلامي پرداختند.
اما بي بي سي اكنون در تحليلي با اشاره به استقبال بي نظير مردم شهرهاي مختلف ايران از ضريح مطهر حضرت امام حسين عليه السلام مي نويسد: بهانه نگارش اين تحليل، نه فقط مشاركت بخش هاي مهمي از جامعه ايران در آيين هاي عزاداري دهه نخست محرم و عاشورا كه همچنين حضور معنادار و تأمل برانگيز درصد قابل توجهي از شهروندان ايران در شهرهاي مختلف و در مراسم استقبال از «ضريح امام حسين» در مسير انتقال آن به كربلاست. گزارش هاي تصويري و خبري كه خبرگزاري هاي مختلف داخل ايران از اين رخداد (استقبال از ضريح در مسير) منتشر كرده اند، بسيار قابل تأمل و نشان دهنده واقعيت هايي غيرقابل انكار در كشور است. اين همان نكته اي است كه نگارنده مايل است توجه مخاطبان سكولار خود، به ويژه كنشگران سياسي عرفي را به آن جلب كند.
تحليلگر بي بي سي مي افزايد: بركنار از نسبت لايه هاي اجتماعي با حكومت ديني مستقر در ايران، و نيز مستقل از حاكميت اقتدارگرايان، شواهد مهمي از تداوم رويكردهاي مذهبي و زندگي مبتني بر نقطه عزيمت هاي ديني در بخش مهمي از جامعه ايران وجود دارد. برخي نظرسنجي هاي معتبر كه در سال هاي گذشته در كشور انجام شد (از جمله دو پيمايش ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان) چنين مدعايي را تأييد مي كنند. بنابراين كنشگران سكولار ناگزير به مواجهه واقع بينانه و مدبرانه با اين واقعيت اجتماعي در ايران هستند.
شبكه دولتي انگليس تأكيد كرد: اگر اين وضع به دقت چنان كه هست، مورد ارزيابي قرار نگيرد، خط مشي گذاري و طراحي راهبرد سياسي مي تواند با نواقص و اختلال هاي جدي توام شود و در مسير اجرا و تحقق، كاميابي كمتر و كمتر شود. به تعبيري، در برآورد «نقاط قوت و ضعف، و تهديدها و فرصت ها» به قصد سياست گذاري استراتژيك، بي توجهي به باورهاي مذهبي جامعه، و علائق ديني لايه هاي اجتماعي گوناگون، و نيز منابع و مراجع بازتوليد و تهييج و مديريت اين اعتقادات، مي تواند نيل به چشم اندازهاي مطلوب و مورد نظر را به شدت متأثر، و حتي منتفي سازد.
بي بي سي خواستار توجه گروهك هاي ضد انقلاب به «حساسيت ها و درك تعصب ها و رعايت حوزه هاي مقدس باورهاي مذهبي اقشار متدين» شد و افزود: بي توجهي به اين عرصه ها و مفاهيم، مي تواند آسيب هاي معنادار و هزينه هاي سنگين براي نيروهاي سكولار در برداشته باشد. اين، نكته اي است كه متأسفانه از سوي برخي كنشگران سياسي سكولار و فعالان رسانه اي عرفي ناديده گرفته مي شود، و همزمان موجب ريزش بخش هايي از حاميان و همراهان جنبش تغييرخواهي مي گردد. رويكردهاي مذهبي در ايران ضعيف نشده يا به حاشيه نرفته است.



:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 
 

راحتیآیت‌الله تهرانی می‌گوید: اگر در دنیا برای تأمین راحتی آخرتت تلاش کردی، در دنیا هم تا حدی راحتی نصیب تو می‏شود، ولی اگر به خاطر راحتی دنیا اینجا دویدی، بدان که به راحتی‏ نمی‏رسی. اشتباه در همین است!

به گزارش فارس، آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید اخلاق تهران است که جلسات اخلاق وی اخیراً به دلیل کهولت سن و بیماری تعطیل شده است.
به مناسبت سالروز شهادت امام زین‌العابدین(ع)، شرح حدیثی از آن حضرت توسط آیت‌الله تهرانی منتشر می‌شود.
روی عن علی بن الحسین علیه السلام قال:
مَنْ طَلَبَ الْغِنَى وَ الْاَمْوَالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا إِنَّمَا خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الْجَنَّةِ. (بحارالانوار، جلد 70، ص 92)
در روایتی از زین‏العابدین علیه‌السلام منقول است که حضرت درباره کسانی که دنبال ثروت، مال اندوزی و گشایش در امور مادی زندگی هستند، فرمودند، «مَنْ طَلَبَ الْغِنَى وَ الْاَمْوَالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیَا»، کسانی‏ که در دنیا به دنبال مال اندوزی و تکثیر اموال و مسئله گشایش در امور مالی زندگی‏شان هستند، این‏ها دنبال چه هستند؟ دنبال راحتی هستند، «فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ»، خیال می‏کنند هر چه ثروتشان بیشتر و زندگی‏شان وسیع‏تر شود، راحتی‌شان بیشتر تأمین می‏شود.
بعد حضرت می‌فرماید: در حالی که اشتباه می‏کنند، «فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَة»،ِ امّا «وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا»، حضرت می‏فرمایند: در دنیا، برای اهل دنیا راحتی خلق نشده است. این جمله ظرافتی دارد، حضرت می‏فرمایند: برای اهل دنیا راحتی خلق نشده، این روایت را خوب دقت کنید، روایت ظریفی است.
«وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا إِنَّمَا خُلِقَتِ»، این است و جز این نیست که «خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الْجَنَّةِ»، راحتی در بهشت و برای اهل بهشت خلق شده است. این تعبیر حضرت، اشاره به این معنا است: این‏ را بدانید! کسانی که برای راحتی در دنیا به دنبال دنیا هستند، به راحتی در دنیا نمی‏رسند. اما کسانی که در دنیا برای راحتی در دنیا نمی‏دوند بلکه برای راحتی آخرت می‏دوند‏، چه بسا این‏ها در دنیا هم به راحتی می‏رسند. ظرافت‏های این روایت، خیلی زیباست.
در روایتی دیگر که گویای همین مطلب است از امیرالمؤمنین علیه‏السلام منقول است که حضرت فرمودند: «ثَمَرَةُ الزُّهدِ الرَّاحَةُ». میوه عدم تعلّق به امور مادی، میوه دنبال دنیا ندویدن و به آن دل نبستن، این است که در همین دنیا برایشان راحتی می‏آورد. پس این را بدان! اگر در دنیا برای تأمین راحتی آخرتت تلاش کردی، در دنیا هم تا حدی راحتی نصیب تو می‏شود، ولی اگر به خاطر راحتی دنیا اینجا دویدی، بدان که به این راحتی‏ات نمی‏رسی. اشتباه در همین است.
از این رو در روایات آمده است که راحتی در بهشت و برای اهل بهشت است. بنابراین آن‏هایی که در دنیا اهل بهشت هستند و برای راحتی در بهشت می‏دوند‏، این‏ها هم در بهشت و هم در اینجا به راحتی می‏رسند و آن‏هایی که برای آخرت تلاش می‏کنند، در دنیا هم راحت‏تر از کسانی هستند که به دنبال راحتی در دنیا هستند. البته من چند روایت در ذهنم هست که نمی‏خواهم بخوانم. در روایت دیگری از علی علیه‏السلام هست که حتی بر اثر زهد به راحتی عظمی در همین دنیا می‏رسد و روحش راحت می‌شود.


:: بازدید از این مطلب : 417
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

مدیر حوزه های علمیه کشور گفت: شعار عالمان دین همان شعار حسین بن علی (ع) است.
به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران قم ، حجت الاسلام والمسلمین حسینی بوشهری در مراسم سومین سالگرد ارتحال آیت‌الله العظمی علی صافی گلپایگانی با بیان این‌که بیش از 80 آیه در قرآن کریم درباره شأن و منزلت علم و عالم وارد شده است، افزود: کمتر دینی را سراغ داریم که همچون دین مبین اسلام در خصوص عالمان دین این قدر سفارش کرده و جایگاه رفیع آنان را متذکر شده باشد.

وی با اشاره به ویژگی‌های علمی و اخلاقی و مبارزاتی مرحوم آیت‌الله‌العظمی علی صافی‌(ره) ابراز داشت: امروز ما مفتخریم که در یک مملکت شیعی، علوی و فاطمی زندگی می کنیم که رهبری آن را یک عالم بزرگ دینی همچون حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای برعهده دارد.

وی با قدردانی از حضور گسترده و باشکوه مردم درسومین سالگرد ارتحال آیت‌الله‌العظمی علی صافی‌(ره) بیان داشت: شعار عالمان دین، شعار حسین‌بن‌علی‌(ع) است.

حجت الاسلام والمسلمین حسینی بوشهری با بیان اینکه تکریم علم و عالم در پیشگاه خداوند ارزش و جایگاه خاصی دارد و امروز مردم باید رابطه خود را با بزرگان دین و مراجع تقلید بیشتر کنند خاطر نشان کرد : سعادت دنیا و آخرت در گروه رابطه مردم با علما و بزرگان دین است.

وی تاکید کرد : امروز مراجع تقلید و علما نسبت به دین حساسیت دارند و تا انحرافی ببینند، بیانیه و هشدار می دهند و مردم را آگاه می کنندو هرگز نمی‌پذیرند و نخواهند گذاشت انحرافی در دین ایجاد شود./


:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 18 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 361
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 18 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 

«شیخ جعفر مجتهدی» وقتی در میانه‌های عمرش کسی پیدا شد که حاضر بود علم کیمیای خود را به وی ارزانی دارد آن را گرفت و به آب انداخت.

خبرگزاری فارس: «کیمیایی» که امام حسین(ع) به شیخ جعفر مجتهدی داد
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، حاج میرزا اسماعیل دولابی از عارفان و سالکان وارسته طریق الهی در کتاب «طوبای کربلا» مطلبی را درباره «امام حسین(ع) شیرابه فیوضات هستی» از مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی ذکر کرده است که مشروح آن برای دوست‌داران این امام همام علیه‌السلام ذکر می‌شود.

مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی که در عشق به ساحت مقدس امام عدالت باوران حضرت حسین بن علی (ع) زبانزد بود، وقتی در میانه‌های عمرش کسی پیدا شد که حاضر بود علم کیمیای خود را به وی ارزانی دارد آن را گرفت و به آب انداخت؛ چون کیمیایی برای او کیمیا بود که نشانی از محبت اهل بیت (ع) در آن وجود داشته باشد.

او می‌گوید: کیمیا را در آب انداختم و رو به سوی گنبد حضرت سیدالشهدا (ع) عرض کردم: کیمیا درد مرا دوا نمی‌کند. جعفر، کیمیای محبت شما اهل بیت را می‌خواهد!

آری! آن را گرفته و به آب می‌اندازد تا دیگر بار نشان دهد که از کرده خویش در روزگار جوانی پشیمان نیست و اگر هزار بار هم به کیمیا برسد باز کیمیای حب اهل بیت را انتخاب خواهد کرد.

نقل شده است که این واقعه یکی از امتحانات سلوکی ایشان بوده و بعد که سربلند از آن بیرون آمد، مورد تفضلات خاصه حضرت قرار گرفت.

طبق رؤیایی که از علامه فقید محمدتقی جعفری نقل می‌شود، امام حسین (ع) شیر و شیرابه فیوضات هستی است. یکی از نزدیکان استاد هنگام تشرف به بیت‌الله الحرام نیت می‌کند طوافی نیز به نیابت از ایشان به جا بیاورد. او این کار را انجام می‌دهد و ثوابش را به روح استاد هدیه می‌کند، آن‌گاه به محل اقامت خود رفته، استاد را در خواب می‌بیند. علامه در عالم رؤیا به او می‌گوید: هستی مثل سماوری است که شیر آن حسین (ع) است.

این رهنمودهای ولایی و معرفتی، حاصل یک عمر سلوک بی‌وقفه آقای مجتهدی، همان عارف دل‌آگاهی است که در محبت آل اللهی و معرفت ثار‌اللهی شهره آفاق بود و در نظر رهنورد آن طریق ولی اللهی، یکه‌تاز عرصه شهود و اشراق:

* سالکی که طعم محبت اهل بیت را نچشیده باشد به جایی نمی‌رسد.

* باید از حریم مقدس معصومین (ع) دفاع کرد.

* کیمیا، محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است.

* غیرت، صفت جوانمردان است و اهل بیت (ع) جوانمردان غیور را دوست دارند.

* محبت امام حسین (ع)، محک ایمان است.

* کسانی که با اهل بیت (ع) میانه‌ای ندارند، دارای قلب‌های مهر شده‌اند.

* وجود نازنین حضرت ولی عصر (عج) همیشه و در همه جا حاضر است و ماییم که دچار غیبت شده‌ایم، در حالی که برای اهلش حاضر است و اهل معنا حضور معنوی آن حضرت را همیشه و در همه جا احساس می‌کنند.

* تا همانند حضرت آزاده نشوی، آزادت نمی‌کنند.

* حضرت حر تا وقتی که امیر بود بندگی یزید را می‌کرد و از وقتی که غلام امام حسین (ع) شد، به امیری رسید و بر دل‌ها حکومت کرد. شرمندگی حضرت حر، مایه سرافرازی او شد.

* عاشورا، زیباترین تابلوی عالم خلقت است.

* خداوند جلوه‌های «جمالی» و «جلالی» خود را در عاشورا به نمایش گذاشته است.

* ما به حضرت سیدالشهدا (ع) می‌بالیم و آبروداری می‌کنیم.

* وجود نازنین حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را از آن جهت «انیس النفوس» نامیده‌اند که خیلی زود با زائران و محبان خود انس می‌گیرند. وجود مبارک حضرت سیدالشهدا (ع) نه تنها «ضامن آهو» که «ضامن الائمه»‌اند.

* کربلا، دانشگاه عشق است و اهل محبت و معرفت، دانشجویان آن.

* عزاداری سیدالشهدا (ع) و بزرگداشت شهدای کربلا (ع) از بزرگترین شعائر اسلامی است و تنها همین‌جا است که حتی تظاهر به آن پسندیده است.

* شرکت در تأمین هزینه مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) مایه برکت و سلامتی است؛ میزان کمک مهم نیست، چیزی که مهم است نفس شرکت در این مراسم است.

* اهمیت اشکی که برای سیدالشهدا (ع) ریخته می‌شود، در سفر برزخی و اخروی معلوم می‌شود.

* خانه‌ای که در آن به نام امام حسین (ع) مراسم عزاداری اقامه شود، عطر و نور مخصوصی پیدا می‌کند که مطلوب فرشتگان و اولیای خدا است. امروز هم سیدالشهدا (ع) در انتظار لبیک من و شما است. همیشه به یاد او بودن و راه مرام او را دنبال کردن از مصادیق بارز لبیک گفتن به «هل من ناصر حسینی» است.

* در محرم، خیمه‌های امام حسین (ع) را برپا کنید و نگذارید شعله عشق حسینی خاموش و نام و یاد او فراموش شود.

* هنگامی که یاد امام حسین (ع) می‌افتید، تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شما است.

* حتی‌المقدور در مجالس عزاداری امام حسین (ع)‌ با وضو شرکت کنید و مراتب ادب را به جا آورید؛ زیرا آن حضرت ما را می‌بینند و شاهد رفتار ما هستند.

* نور سیدالشهدا (ع) بر هر دلی که بتابد، حیات و نشاط دیگری پیدا می‌کند.

* سال‌ها در اشتیاق حضرت سیدالشهدا (ع) سوختیم و گریه کردیم تا سرانجام ما را از ما گرفتند و راحت‌مان کردند.

* ما بدون گریه بر سیدالشهدا (ع) نمی‌توانیم زنده بمانیم. خدا می‌داند.

* تمام موجودات در آسمان و زمین برای حسین (ع) گریه می‌کنند.

* گریه کردن برای سیدالشهدا (ع) به سالک محب، آبرو می‌بخشد.

* باید هر روز با قافله اشک به راه افتاد و به کربلا رفت.

* شوق، امیر قافله اشک ما است و جز در کربلا منزل نمی‌کند.

* گریستن از سر شوق و معرفت برای سیدالشهدا (ع) موجب طهارت و معرفت باطن می‌شود.

* چشمی که لذت گریه شوق را نچشیده، ما را به کربلا نمی‌رساند.

* اگر قرار است عاشق باشیم، چرا به حسین (ع) عشق نورزیم؟

* عشق، خضر وادی طلب است و سالکان عاشق را کربلایی می‌کند.

* کعبه در حسرت طواف حرم حسینی می‌سوزد.

* باید از کعبه به کعبه؛ یعنی از مکه به کربلا رفت و در آن‌جا طوافی عاشقانه کرد.

* تا دلی از خیمه‌های سوخته حسین (ع) آتش نگیرد، کربلایی نمی‌شود؛ پس باید کربلایی شد.

* اگر حضرت زینب (ع)‌ از قدرت ولایت بهره‌ای‌ نداشت، چرا با یک «اُسکتوا» نه تنها مردم که حتی جرس قافله‌ها را از نفس انداخت؟ اگر این ولایت نیست پس چیست؟!

* نام مقدس حسین (ع) اسم اعظم الهی است.

* موحد واقعی کسی که حسین (ع) را از خدا جدا نبیند.

* خون مقدس سیدالشهدا (ع)‌ تا قیام حضرت مهدی (ع) از جوشش نمی‌افتد.

* ما هم می‌توانیم با کاروان کربلا هم سفر شویم؛ اگر عشق حسینی داشته باشیم!

* عاشورا، صحنه عشق بازی با خدا است.

* بارها پرده عاشورا را به ما نشان داده‌اند. بعضی از صحنه‌‌هایی که ما دیده‌ایم در هیچ مقتلی نیست.

* ما حقیقت ایمان را در محبت و معرفت به حضرت سیدالشهدا (ع) یافته‌ایم.

* دوست و دشمن به این حقیقت اعتراف دارند که «جعفر» عاشق سیدالشهدا (ع) است.

* هنوز شیهه غریبی ذوالجناح در بیابان کربلا طنین‌انداز است.

* حبیب بن مظاهر خود را فدای امام حسین (ع) کرد تا اصحاب در کربلا با دو حبیب سروکار نداشته باشند؛ در خانه اگر کس است یک حرف بس است . غیرت، شرف، جوانمردی تا همیشه شرمنده حضرت ابوالفضل (ع) هستند.



:: بازدید از این مطلب : 388
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 18 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 18 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 آیت‌الله سید محمدباقر شیرازی، مجتهد در علوم حوزوی ضمن تأکید بر نقش جوانان در اقامه عزای حسینی(ع) گفت: به فرموده امیرالمؤمنین(ع)، در میان اصحاب حضرت مهدی(عج) افراد مسن به چشم نمی‌خورد مگر خیلی اندک.

خبرگزاری فارس: امروز بقای دین در گروی بقای نهضت عاشوراست
 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، خدا «حسین» را آفرید تا در خلقت، «تحسین» کند خود را. تا آسمان و ابر، برای باریدن بهانه داشته باشند. تا کربلا نشانه‌ای برای بودن روی زمین پیدا کند و جان تازه‌ای برای حیات بگیرد. تا قلب کربلا تا ابد بتپد. تا «نوکری» در عالم، افتخار و نوکران حسین، مفخترترین‌های عالم شوند.

و خدا حسین را آفرید، که زمین، بی‌سرور نباشد. و خدا حسین را آفرید که عباس، بی‌برادر و بی‌دلدار نباشد. و خدا حسین را آفرید که زینب، بی‌سالار نماند...

ای حسین! ای حسین بگو در پس کدامین حادثه دعای زینب بی‌اثر شد؟ بگو در بطن کدامین لحظه، زینب بی‌برادر شد؟ در عمق کدامین غمکده، روزگار زینب سیاه شد؟ کدامین خنجر، دست زینب را از طرّه گیسوی تو شست؟ این خاک‌ها چیست لابه‌لای گیسوانت؟ به خنجر کدامین حکم در قتلگاه، «سرنوشت» زینب را بی «سر» نوشتند؟ کدام ظالم دستت را بی‌انگشت و انگشتت را بی‌انگشتر کرد؟ چه کسی پر پرواز زینب را پرپر کرد؟!

باز موعد عاشورا رسید و سرهای آل‌الله روی نیزه شد تا دین خدا استوار بماند. از سال 61 هجری تاکنون قرن‌ها می‌گذرد اما هنوز خون حسین(ع) در رگ‌های آزادمردان عالم در جوشش و غلیان است. به راستی رمز و راز این ماندگاری چیست؟

با آیت‌الله سید محمدباقر شیرازی، از علمای بنام مشهد و مجتهد در علوم حوزوی در این باره و  جایگاه عزاداری برای حفظ اسلام و انقلاب گفت‌وگو کردیم.

آیت‌الله شیرازی نویسنده کتاب‌های «الفقه الاسلامی و سیر الزمن، رساله آثاره تازه پدید یامسائل مستحدثه، الجمعة و آثارها فی الاسلام(صلاة جمعه) و الفقه الاسلامی» است و حاشیه‌هایی بر کتاب «النهایه» شیخ طوسی و «النهایه» شیخ طوسی دارد. همچنین تعلیقاتی بر کتب بزرگانی همچون شیخ انصاری و صاحب عروة از جمله تألیفات این مجتهد علوم حوزوی است.

*چرا پیامبر و ائمه شیعیان را به برپایی عزای امام حسین(ع) تشویق کرده‌اند؟

- مسئله عاشورای امام حسین(ع) مسأله‌ای بسیار مهم است، این سخن از پیامبر که فرمودند «حسین منی و انا من حسین»

یکی از مسائل مهمی است که از معجزات پیغمبر است و در آن زمان هر کسی این را می‌شنید تعجب می‌کرد، «انا من حسین» یعنی چه؟ قبل از مسئله عاشورا هیچ معلوم نبود که این مسأله مخصوص چیست؟ اما بعد که معلوم شد اگر قیام امام حسین(ع) نبود، یزید و یزیدی ها دین را از بین برده بودند و همه زحمات پیغمبر اکرم از بین می رفت، در نتیجه مشخص شد که معنی این انا من حسین چیست. البته برخی از بزرگان عبارتی دارند که در آن ذکر شده است «الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقاء؛ اسلام از ناحیه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به وجود آمد و از ناحیه حسین علیه‏السلام بقا یافت».

در اربعین سال گذشته برخی دسته‌ها وجود داشته اند که پیاده به کربلا می رفتند، که به نام مسیحیان بوده است و بعد از آنان سؤال شده بود که به چه مناسبتی دسته عزاداری برای امام حسین(ع) تشکیل داده اید؟ پاسخ دادند «قیام امام حسین در دین ما هم تأثیر‌گذار است» اینان همانند گاندی هندی هستند.

مسئله امام حسین(ع) در عاشورا اگر بنا بود مثل قضیه غدیر باشد که فقط در کتاب‌ها نوشته می شد و هیچ مراسم خارجی نبود در نتیجه آن طور واضح نمی‌شد، لکن ائمه از روز اول به زیارت، عزاداری و حضور در مجالس تأکید کردند و بعد هم علما بر شعائر تأکید کردند و امام راحل(ره) هم که انصافا هم زمان حیاتشان و هم در وصیت نامه شان تأکید کردند که این عزاداری ها به همین سنت ها باقی بماند.

اگر عزاداری های اهل بیت وجود نداشت، این دشمنان با شبهه پراکنی ها دین را نابود می کردند، اما این بزرگداشت شعائر است که موجب بقاء مذهب شده است.

*عزاداران امام حسین(ع) از چه اموری باید بپرهیزند؟

-الآن متأسفانه در برخی از مسائل اختلافاتی در نوع عزاداری هست ولی خیلی پدیدار نیست، برخی در محرم گمان کرده اند که اگر یک مقداری برای این که برنامه ها را کم بکنند، بهتر است، در حالی که اشتباه می کنند، انصافا این که امام(ره) فرمودند «عزاداری‌ها باید سنتی باشد» بنابراین حق همین است، اگر شعائر حضرت امام حسین(ع) بخواهد خدای نکرده از بین برود و یا کم شود، باعث کمرنگ شده وجهه دین می شود.

لباس، درست است که در زمان ائمه نمی‌پوشیده است، ولی با وجود این که گفته می شود لباس سیاه مکروه است و همچنین گروهی بیان کنند که لباس سیاه چون زمان ائمه نبوده، نپوشیدن لباس سیاه در عزاداری اشتباه است، هرچه باشد همه می دانند که مسأله لباس سیاه برای حزن است، یکی از مظاهر حزن لباس سیاه پوشیدن است.

انصافش این است که مراسم عاشورا همان قسمی که در زمان خود مرحوم امام (ره) هم بیان بود، که عزاداری به همان سنتی عمل شود، صورت گیرد البته افراط و تفریطی نباید نسبت به مراسم باشد و به گونه ای نباشد که آزاری و اذیتی به مردم داده شود بنابراین عزاداران باید مراعات دیگران را هم بکنند.

*چه برکاتی در برپایی خیمه‌های عزای امام حسین نهفته است؟

-امروز بقای دین، در گروه بقای نهضت عاشورا است، بنابراین اگر در مراسم امام حسین(ع) بخواهد اندکی در آن سستی ایجاد شود، به همان اندازه دین سستی پیدا می کند، از این رو بزرگداشت مقام عاشورا برای این که هر چه بهتر و مناسب تر انجام شود، بهتر است، البته نباید در آن اضافاتی صورت گیرد. نسبت به قمه زنی هم نظرم این است که نیایند بگویند که این مثلا خرافه است، بلکه باید گفته شود این امری است که مورد اختلاف نظر علما است و اگر بین علما توافق شد انجام شود و اگر توافق نشده، انجام نشود، زیرا خود ائمه هم راضی به اختلاف ایجاد نشدن بین علما هستند.

عمده پیشرفت انقلاب اسلامی هم انصافا به واسطه همین عزاداری‌ها بوده است و مرحوم امام نیز بر این امر اشاره کرده اند، الآن هم این برنامه هرچه بهتر انجام شود، مسلم است که ان‌شاءالله امور مملکت بهتر اداره خواهد شد.

*توصیه شما به مداحان امام حسین چیست؟

-مداحان در عین حالی که از سوی ائمه بسیار تشویق و ترقیب شده اند، یک نقش مهمی هم دارند و باید رعایت کنند که در هرچیزی مبالغه نشود، همانطوری که در خصوص حضرت عیسی مسیحیت مبالغه کردند، در خصوص حضرت امیر و اولادشان این کار را کردن مناسب و صحیح نیست، نه این که انسان بخواهد اهل بیت را کم ارزش حساب کند و نه این که بخواهد مبالغه کند، انصافا شهریار بیان خوبی دارد که می گوید «نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را» بنابراین انسان باید ائمه را مرآت خداوند بداند.

اما اشعاری که بخواهد بیان کند که اهل بیت(ع) را به مقام الوهیت بشناسانند، این بسیار ناگوار و ناصحیح است. در روایتی دارد که فردی نزد پیغمبر آمد و در گفتارش به گونه ای صحبت کرد که پیامبر اکرم(ص) را با خداوند متعال جمع کرد در نتیجه پیامبر به او اشکال کردند و گفتند «چرا مرا با خدا جمع بستی، چرا معصیت و اطاعت من را با خدای متعال، با هم ذکر کردی، باید من را متأخرن ذکر کنی». باید عزاداری و شعر خوانی ها به گونه ای باشد که بهانه‌ای به دست دشمنان ندهیم، زیرا خود اهل بیت هم راضی نیستند.



:: بازدید از این مطلب : 473
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 582
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 

معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی گفت: سوگواره لحظه های عاشورایی باید به سمت اصلاح نقاط ضعف هدایت شود.

 

 

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران مشهد به نقل از ستاد خبری چهارمین سوگواره لحظه های عاشورایی حسین مسگرانی، معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی اظهار کرد:متاسفانه در حوزه نهادینه ساختن فرهنگ عاشورایی در قالب هنر کمتر کار شده است و برای برطرف ساختن این خلا نیازمند تشکیل اتاق های فکر و برگزاری دور های آموزشی با بهره گیری از هنرمندان بومی استان هستیم.

معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی گفت: فرهنگ و هنر عاشورایی درحوزه فیلم و فیلمنامه مشهود است.

وی به نقش طلاب و مبلغان هنرمند در این عرصه اشاره کرد و افزود: برای پیشرفت و ارتقای سطح هنر عاشورایی طلاب می توانند نقش مشورتی ، فکری، ایده پرداز و راهبردی برای جوانان و هنرمندان فیلم ساز داشته باشند.

مسگرانی در ادامه به برگزاری سوگواره لحظه های عاشورایی اشاره کرد و افزود: سوگواره لحظه های عاشورایی دارای رویکرد مناسبی است اما انتظار این است که این سوگواره به سمت ارتقای سطح کیفی پیش رود.

وی در همین زمینه با اشاره به اینکه سوگواره لحظه های عاشورایی باید به سمت اصلاح نقاط ضعف هدایت شود، بیان داشت: متاسفانه سوگواره لحظه های عاشورایی دارای شورای سیاست گذاری ثابت نیست و از مشارکت فکری جامعه هنری بهره نمی گیرد.

معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی همچنین برای ارتقای سطح کیفی این سوگواره خواستار تشکیل اتاق فکر به منظور ارائه آثار قابل قبول در حوزه هنر عاشورایی شد.

وی با انتقاد بر این مسئله که در این سوگواره تنها از هنرمندان و شخصیت های هنری مطرح کشور استفاده می شود، گفت: سوگواره لحظه های های عاشورایی می تواند با بهره گیری از هنرمندان برتر و الگویی خراسان رضوی نسبت به معرفی هنرمندان عاشورایی استان کمک داشته باشد

:: بازدید از این مطلب : 630
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 843
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 معاون فرهنگی اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان‌غربی گفت: برنامه‌های ماه محرم و صفر مراسم معرفت افزایی نسبت به معارف دینی مردم باشد و ‌مداحان با بیان ‌وقایع عاشورا‌، با روضه‌خوانی پیام عاشورا را به مردم انتقال دهند.

خبرگزاری فارس: معرفت افزایی در برنامه‌های محرم و صفر رأس توجه مداحان باشد
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرگزاری فارس از ارومیه، با توجه به اینکه در پرتو عزاداری محرم‌الحرام، اسلام ناب ترویج می‌شود و اگر عاشورا نبود مکتب اهل ‌بیت (ع) به فراموشی سپرده می‌شد، لذا ضرورت دارد نهایت تلاش خود در ترویج فرهنگ عاشورا و برپایی مجالس و محافل عزاداری محرم و صفر را داشته باشیم.

خلأ تبیین و تشریح فلسفه قیام عاشورا یکی از آسیب‌های جدی و اساسی مجالس عزاداری است که باید مورد توجه مسئولان هیئت‌های مذهبی قرار گرفته و در ضرورت رفع آن اقدامات لازم انجام گیرد.

ارایه اطلاعات دقیق و صحیح در مورد فلسفه عاشورا و نهضت امام حسین (ع) و آشنا کردن اقشار مختلف مردم با مکتب زلال حسینی، تکلیفی است که بر عهده مسئولان برگزاری مجالس عزاداری امام حسین (ع) و مداحان بوده و آسیب زدایی از این مراسم را در پی دارد.

در زمینه تبیین نقش مداحان و وعاظ در برنامه‌های مذهبی ماه محرم و صفر به سراغ حجت‌الاسلام محمد فتاحی معاون فرهنگی اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان‌غربی و عضو کانون مداحان استان می‌رویم تا نظرات ایشان را در این زمینه جویا شویم:

* لطفاً بفرمایید در برنامه‌های محرم و صفر و مجالس عزاداری امام حسین (ع) روضه‌خوان‌ها و وعاظ چه مطالبی را بیان می‌کنند؟

در برنامه‌های مذهبی محرم و صفر مبانی مکتب اسلام برای مردم بیان شده و این سبب می‌شود افرادی که اطلاعات کافی نسبت به مکتب اسلام ندارند بیشتر با معارف اسلام و اهل‌ بیت (ع) آشنا شوند و افرادی هم که اطلاعاتشان کم است نسبت به این مبانی آگاه‌تر شوند.

* چه انتظاری از سخنرانان این‌گونه مجالس دارید؟

مداحان و مبلغان مذهبی باید در بیان مباحث مربوط به عاشورا و امام حسین (ع) دچار غلو و اغراق نشوند وقایع را آن گونه که از کتب معتبر دریافت می‌شود برای مردم بیان کنند نباید برای اشک درآوردن مردم به هر وسیله‌ای متوسل شد، در بیان مصائب وقایع عاشورا باید سعی شود اعتدال رعایت شود و علاوه بر این تلاش شود شأن و منزلت امام حسین (ع) و شهدای کربلا پایین نیاید‌.

* از آثار گریه برای امام حسین (ع) و گریاندن مداحان بگویید؟

گریه کردن در مصیبت حضرت سیدالشهدا (ع) یک عمل با ‌فضیلت و از عبادات است و این اشک و آه‌ها برای امام حسین (ع) سبب می‌شود تا ارتباط روحی بین گریه شونده و گریه کننده برقرار شود گریه برای امام حسین (ع) و در مجالس عزاداری ‌عجز نیست بلکه گریه عظمت است و به جامعه جهت، حرکت و حیات می‌دهد توصیه شده که در مجالس عزای امام حسین (ع) شخص گریه کند و اگر هم گریه نمی‌کند خود را به حالت گریه درآورد.

* وظیفه اصلی مداحان و سخنرانان مجالس عزاداری چیست؟

مراسم عزاداری امام حسین (ع) باید مراسم عمق‌بخشی و معرفت افزایی نسبت به معارف دینی مردم باشد و در مجالس عزاداری امام حسین (ع) مداحان، سخنرانان و علمای دینی باید تلاش کنند بعد از بیان احکام، اخلاقیات، تاریخ و وقایع عاشورا در قالب مداحی و روضه پیام عاشورا به مردم جامعه انتقال داده شود.

* بهترین الگوی برگزاری مجالس عزای حسینی چیست؟

ائمه ‌اطهار (ع) خودشان مجالس عزاداری برای امام حسین (ع) برگزار می‌کردند و سفارش و تأکید داشته‌اند که مردم نیز این قبیل مجالس را برگزار و در این مجالس شرکت کنند، در عزای امام حسین (ع) باید از شیوه ائمه اطهار (ع) پیروی کرده و از عزاداری‌ای که مراجع‌ تقلید و علمای دینی برگزار می‌کنند باید الگو بگیریم که بهترین نمونه است.

* آیا تحریفی در بازگویی واقعه عاشورا رخ داده است؟

دشمن به دلیل هراس از محرم و عاشورا امروز عاشورا را هدف قرار داده، می‌خواهد با وارد کردن تحریف در آن از اهمیت آن بکاهد، از زمان بنی‌امیه تحریف در قیام عاشورا وجود داشته و آن‌ها تلاش کردند این قیام را وارونه جلوه دهند اما با درایتی که ‌امام سجاد (ع) داشتند و وقایع کربلا را برای مردم بیان کردند اجازه ندادند وقایع عاشورا فراموش شده و یا در آن تحریفی به وجود بیاید.

* اهمیت مداحی و روضه‌خوانی در عصر کنونی چه میزان است؟

بیان مظلومیت امام حسین (ع) و اصحاب وی برای مردم توسط مداحان و روضه‌خوانان یک وظیفه است، اما باید بدانیم که مظلومیت امام حسین (ع) و یاران وی به معنای ذلت‌پذیری آن‌ها نبوده است آن‌ها هیچ‌وقت زیر بار ظلم و جور نرفتند و در راه دفاع از اسلام و ارزش‌های دین، جان خود را نثار کردند، مداحان و علمای دینی به مقتل خوانی و روضه باید توجه وافر داشته باشند که بعد از زنده‌ ماندن نهضت عاشورا احساس است که باید این احساس حفظ شود، نوحه‌خوانی و بیان مصائب را نباید از دست بدهیم، نباید اشک و آه را از مجالس عزای امام حسین (ع) بگیریم چرا‌ که زنده ماندن مکتب اسلام در گرو همین اشک و آه‌ها است.

* به عنوان سئوال پایانی، چه توصیه‌ای به مداحان دارید؟

در برنامه‌های مذهبی و مجالس عزاداری امام حسین (ع) به مقتل خوانی باید توجه ویژه شود، در این مجالس اغلب مداحان و سخنرانان روضه و شعر می‌خوانند در صورتی که باید در این مجالس به مقتل خوانی توجه بیشتری شود با توجه به این که بسیاری از مقتل‌ها به زبان عربی است مقتل خوانان باید با زبان عربی آشنا باشند و اگر شده ترجمه آن را در اختیار داشته باشند اگر هم نمی‌توانند این مقتل‌ها را از حفظ بخوانند از روی کتاب برای مردم این مقتل‌ها را بیان کنند.

==================

گفت‌و‌گو از: فاطمه جعفرنژاد



:: بازدید از این مطلب : 581
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 


روز بیستم ماه محرم مصادف است با روزی که در سال 61 هجری قمری پس از گذشت مدت‌ها از شهادت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت، بدن خدمتکار امام حسین(ع) به نام «جون» توسط گروهی که برای دفن پیکر شهدا در صحرای کربلا حاضر شده بودند دفن شد.

 

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در رخداد روز بیستم محرم سال 61 ه - ق پیرامون واقعه کربلا در این‌باره می‌خوانیم:

 

بعد از 10 روز از واقعه عاشورا جمعی از قبیله «بنی اسد» بدن شریف "جون" غلام ابی‌ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.

 

«جون» کسی بود که امیرالمومنین(ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند این غلام برای کمک به او به آن‌جا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(ع) و سپس به خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

 

هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین(ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.

 

حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.

 

«جون» خود را بر قدم‌های مبارک امام حسین(ع) انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه‌لیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

 

«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی‌شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون می‌گفت و گریه می‌کرد به حدی که امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.

 

با آن‌که جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچه‌ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه‌ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمه‌ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آن‌که اطراف او را گرفتند و زخم‌های فراوانی به او وارد کردند.

 

هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: « بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».

 

از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنان‌که وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.

 

منبع:

 

- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387



:: بازدید از این مطلب : 545
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 استاد عرفان حوزه علمیه قم، گریه بر سیدالشهداء(ع) را احیای نهضت آن حضرت دانست و گفت: امام حسین(ع) با قیام خود از مقام ولایت دفاع کرد و واقعه کربلا تأسیس یک فرهنگ عظیم بود.

خبرگزاری فارس: فلسفه گریه بر سیدالشهداء(ع)/ قیام حسینی دفاع از مقام ولایت بود

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان و یاران باوفای ایشان، گفت‌وگوی مشروحی را با حجت‌الاسلام والمسلمین «سید علی حسینی آملی» از استادان حوزه علمیه قم انجام دادیم که متن آن از نظر می‌گذرد.

جامعه اسلامی بر محوریت ولایت می‌چرخد

* تفاوت دوران امام حسین (ع) با دوره‌های قبل در چه بود؟

- واقعه عظیم کربلا به اقتضای شرایط حاکم بر آن‌روز جامعه اسلامی که در جهت حفظ و بقای اسلام بوده، تأسیس فرهنگ جدیدی بود.

در زمان حضرت رسول اکرم(ص) شرایط به گونه‌ای بود که اصل تأسیس و بنیان‌گذاری جامعه اسلامی به دست رسول اکرم(ص) انجام گرفته و به تعبیری درخت اسلام را پیامبر(ص) نشاندند.

در زمان حضرت علی(ع) نیز ایشان دیوار حفاظتی برای جامعه اسلامی بود تا این اسلام نو پا زنده و محفوظ بماند و بسیاری از مشکلات را ایشان و حضرت صدیقه طاهره(س) تحمل کردند.

در یک روزگاری هم شرایط مانند شرایط زندگی امام حسن مجتبی(ع) است که دشمن درصدد حذف جامعه اسلامی و هضم و انهدام و انقراض نسل امامت و ولایت بوده و امام مجتبی(ع) باید صلح را می‌پذیرفت تا اسلام و تشیع پا بگیرد.

در شرایط حضرت سیدالشهدا(ع) که اسلام دیگر در جامعه اسلامی شکل گرفته بود، افرادی درصدد منحرف کردن مسیر اداره جامعه اسلامی بودند. البته این خط انحرافی در عاشورا و محرم و از دوران حکومت یزید شروع نشد به همین دلیل در زیارت نامه‌ها نیز به ما گفته‌اند که بخوانیم: «اَللّهُمَّ العَن اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ» چون بنیان براندازی قبل از این پایه‌گذاری شده است.

آنروز ما نیاز داشتیم که عصر اسلام تشکیل شود ولی در زمان ابا عبدالله (ع) که خط اداره جامعه اسلامی در حال منحرف شدن است، شخصیتی که در صدر جامعه اسلامی است باید به پا خیزد و خط انحراف در جامعه اسلامی را به مسیراصلی بازگرداند. بنابراین اگر واقعه کربلا تأسیس فرهنگ بود، آن یک فرهنگ جامع به جامعیت اسلام، قرآن و به جامعیت انسان کامل که جامع همه حقایق هست، بوده است.

موارد جامعیت در کربلا

* مصداق این جامعیت کجاست؟

ـ در کربلا همه چیز بود. در شب عاشورا «انی احب الصلاة»، «انی احب تلاوة کتابه»، فقه و حجاب و حلال و حرام وجود داشت.

نقل شده در واقعه کربلا نان و خرمای پیچیده‌‌ای به دست کودکی داده شد. حضرت زینب(س) دیدند و گفتند صدقه بر ما حرام است، یعنی حرف از حلال و حرام بود.

در عصر عاشورا با ته نیزه بر پشت گردن دخترکی زدند، بچه افتاد و بیهوش شد، حضرت زینب(س) وقتی بچه را بغل کرد و به هوش آورد، اولین سخن کودک بعد از به هوش آمدن این بود که عمه جان مقنعه من کو؟

یعنی در عاشورا حرف از حجاب بود. حرف از نماز و صداقت، آن هم بر محوریت ولایت بود. در کربلا مانند شرایط زندگی سایر ائمه(ع)، همه چیز وجود داشت اما بر محوریت ولایت بود.

* هدف از حرکت به سمت کربلا چه بود؟

ـ وقتی از سیدالشهدا(ع) می‌پرسند انگیزه و هدف شما از حرکتتان چیست؟ ایشان جواب می‌دهند که مگر نمی‌بینید «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الَحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهى‏ عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا» آیا نمى‌‏بینید به حق عمل نمى‏‌شود و از باطل جلوگیرى نمى‏‌شود، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است (قیام کند و) شیفته ملاقات پروردگار (و شهادت) باشد.

الآن حق است که انسان در این مسیر جان بدهد. این را امام حسین (ع) در روز عاشورا نفرمودند، بلکه روزی که از مکه به سمت محل واقعه حرکت می‌کردند در خطبه خود فرمودند.

کسانی که به واقعه عظیم کربلا با دقت و تدبر توجه می‌کنند، همیشه با سوالاتی روبرو می‌شوند مثل اینکه اگر حرکت امام حسین(ع) انجام وظیفه بود، چرا خواهرشان زینب(س) هم با ایشان حرکت کردند؟ چرا قمربنی‌هاشم (ع) هم آمدند؟ همچنین باید از کسانی که در مکه برای انجام اعمال حج ماندند، پرسید چرا زمانی که حجت خدا، حج را تبدیل به عمره کردند، آنها اعمال حج را تمام نکرده و به امام زمانشان نپیوستند؟ در صورتی که عمل به امر حجت خدا در هر زمانی واجب است.

امام حسین از حق ولایت دفاع کرد

* آیا امام حسین قیام کردند یا دفاع کردند؟

ـ به نظرم نباید در واقعه کربلا گفته شود که حجت خدا امام حسین(ع) علیه ظالمین قیام کردند. بلکه آنان قیام کرده و امام حسین(ع) دفاع کردند تا حق ولایت را که برای امام معصوم و انسان کامل است از غاصبین پس بگیرند.

امروز در شرایط عاشورایی زندگی می‌کنیم

باید در زندگی نابخردان و از خدا بی‌خبران مطالعه کرد تا فهمید که چرا از حقیقت دور افتادند؟ نکند که ما هم در زندگیمان از حقیقت دور بمانیم؟

در جمله‌ای مقام معظم رهبری می‌فرمایند: اگر دشمن خیلی برما فشار بیاورد، شاید عاشورا تکرار شود اما قبول صلح امام حسن مجتبی(ع) هرگز اتفاق نمی‌افتد. زیرا ما امروز در شرایط عاشورایی زندگی می‌کنیم. امروز همه ظالمین برای حذف جامعه اسلامی و انهدام بنیان‌های فضیلت‌های قرآنی دست به دست هم داده‌اند. در شرایط امروز صلح امام مجتبی(ع) معنی ندارد. باید زمان شناس بود و مطالعه کرد که چه شد آنها بر دام بنی‌امیه افتادند و از آن عبرت گرفت.

درس یعنی تکرار، یعنی نوشتن و تکرار برای باقی ماندن در ذهن. باید در زندگی کسانی که در کربلا با امام حسین(ع) ماندند و کسانی که به دشمن پیوستند، مطالعه کرد و درس گرفت. درس بگیریم که قمربنی‌هاشم (ع) چه کرد که اینقدر شرافت الهی‌اش را به ظهور گذاشت؟ باید از اینها درس گرفت که چه کردند که قابلیت وفاداری داشته‌‌اند.

نقش خانواده در تربیت نسل عاشورایی

علاوه بر درس و عبرت گرفتن از عاشورا باید نسل عاشورایی را هم مورد مطالعه قرار داد و بررسی کرد که اینها از کجا آمده‌اند؟ برای تأسیس یک جامعه اسلامی باید به شیوه تربیت کردن نیروهایی که در آینده برای اداره جامعه اسلامی نیاز است، توجه کرد و مهم است که آنها چگونه به وجود می‌آیند. 

نقش خانواده و تأثیر آن در تعلیم و تربیت جوامع مسلمین بسیار پررنگ است. همانگونه که امام علی(ع) پس از شهادت صدیقه طاهره(س) به جناب عقیل(برادرشان) فرمودند: همسری برای من انتخاب کنید با این شرایط تا شخصیتی چون حضرت عباس(ع) را به وجود  آورد. پس شکل‌گیری این شخصیت عظیم وابسته به پدر و مادر است.

ما هم امروزه برای اداره جامعه اسلامی به جوانان شایسته‌ای تحت پرورش خانواده‌های مؤمن نیاز داریم. این خانواده‌ها امروز در انتخاب همسر و فردا در ایام بارداری مادر و بعدها در زمان شیر دادن و حتی تهیه اسباب بازی برای کودک و تمام مراحل زندگی فرزند تا آینده باید در صدد باشند تا او را به‌گونه‌ای تربیت کنند که شیرمرد روزهای سخت باشد. بنیان این شیرمردان به دفاع از حق و عاشورا باز می‌گردد و همچنین طهارت خانواده و جامعه نقش مهمی دارد.

چگونه می‌توان در رسیدن به پیروزی از کربلا درست گرفت؟

عاشورا یعنی یک طمأنینه و ایمان و اعتقاد نسبت به مسیری که در حال حرکت در آن هستیم و اطمینان به اینکه حتماً به نتیجه‌ای خوب و مثبت می‌رسد.

قطعاً وظیفه امروز ما مبارزه علیه ظلم و ظالمین است که انجام این وظیفه امروز، پیروزی‌های فردا را به ارمغان خواهد آورد.

در ابتدای مسیر ایراد ما به مخالفان این است که شما امام معصوم را با غیر معصوم مقایسه کردید. همانطور که همین انتقاد به آنها وارد است که در روز اول پس از رحلت پیامبر(ص)، در مقابل امیرالمومنین(ع) که به نص آیه تطهیر جزء معصومین است، به سراغ کسی رفتند که کمترین نقصش این است که معصوم نبوده و معصوم را با غیر معصوم مقایسه کردن خطاست.

می‌توان در بازار طلا فروشی دو جنس طلا را با هم مقایسه کرد و گفت این 18عیار است و آن 24عیار، اما مقایسه طلا با مس و سایر فلزات خطاست. در مقابل حجت خدا نباید غیر خدا را مطرح کرد.

دو شرط  لازم برای امت عاشورایی

* به بحث امت عاشورایی برسیم. اهمیت امت عاشورایی در چیست؟

ـ در واقعه عظیم عاشورا تمام حقایق دین خدا بر محوریت ولایت قرار داشته است. امتی که بر امامشان وفا دارند باید هوشیار باشند که در سیر تاریخی و به تعبیر مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در این پیچ و گذرگاه تاریخی ما باید به سلامت نفس و هدفمان اعتماد کنیم. همچنین به سلامت رهبرمان اعتماد کرده و بر اعتمادی که رهبر بر امت دارد اعتقاد داشته باشیم. مانند امت امام حسن مجتبی(ع) نباشیم که امام در صحنه باشد و مردم یکی یکی عقب نشینی کنند.

امت عاشورایی از دو جهت اهمیت دارد: یکی اعتماد امام بر امت و دیگری وفاداری امت به رهبری و امام است.

اگر این موضوع میسر شود، در قرآن کریم از جانب خدا آمده: « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة». اگر اعتماد دو جانبه‌‌ای به وجود آید خطاب الهی بر رضایت ما بوده و پیروزی قطعی است. اگر پرچم دین خدا برافراشته باشد تمام نیازهایمان برطرف خواهد شد.

چگونگی به وجود آوردن اعتماد و صداقت

حقایق دین تأثیری متقابل از علم و تقوا است یعنی طهارت نفس باید در کنار مطالعه دینی باشد. اگر بفهمیم که این مسیر حق است اعتماد هم ایجاد می‌شود اما اگر بگوییم که ما از فضیلت حجاب و صداقت و حلال و حرام چیزی نفهمیدیم و به باطن آن پی نبردیم یعنی ما تنها یک عبارت ظاهری از تمام این حقایق داریم و به آن اعتماد نکرده‌ایم، نتیجه نمی‌گیریم.

اعتماد زمانی حاصل می‌شود که برویم و مطالعه کنیم و برایمان یقین حاصل شود و در این یقین استوار و پایدار باشیم. به مراعات تقوای الهی بپردازیم که در عبارت « یزکیهم و یعلمهم الکتاب » این تعلیم و تزکیه، تأثیر و تأثر متقابل دارد.

علم برای ما تقوا خواهد داشت و تقوا نور باطن می‌آورد و به این ترتیب علم و تقوا در دل و جانمان تأثیر خودش را می‌گذارد.

بنابراین آنها که مراعات حلال و حرام را نمی‌کنند، فضیلت آنرا نفهمیده‌اند و طمأنینه و باور باطنی ندارند.

* چرا برخی با اینکه علم دارند، خطا می‌کنند؟

باور باطنی تنها به علم نیست. چه بسا باسوادانی که در عمل، تن به خطا می‌دهند، همین افراد اگر دست به قلم شوند خوب می‌نویسند و اگر صحبت کنند زیبا و خوب صحبت می‌کنند اما به مقام عمل که می‌رسند، کم می‌آورند. دلیلش آن است که تقوی ندارند و علم برایشان نور نشده است.

بزرگان می‌گویند: «العلم نورٌ یجعل الله فی قلب من یشاء» علم نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد قرار می‌دهد. علم نورانیت باطن انسان است. اگر این نورانیت باطن حاصل شود، این نورانیت به تقوی و ترک گناه می‌انجامد. گناه، ظلم است و ظلم تاریکی است. این سخن از اباعبدالله (ع) است که ظلم، ظلمت و تاریکی است.

در سفینة‌البحار، شیخ عباس قمی آورده ظلم، ظلمت روز قیامت است و تاریکی باطنی انسان است. گناه، تاریکی است و این تاریکی با «الله نور السماوات و الارض» قابل جمع شدن نیست.

فلسفه گریه بر امام حسین علیه‌السلام

* چرا برای امام حسین (ع) گریه کنیم؟

ـ واقعه کربلا یک جنبه عاطفی دارد و از این گریه عاطفی هم نمی‌توان جلوگیری کرد.

ما به میزانی که به اهل بیت(ع) محبت داریم، بر مصیبت‌ها و درد و رنج‌های آنان گریه می‌کنیم. این گریه در اختیار ما نیست هر کسی که محبوبی را از دست می‌دهد، وقتی به یاد او می‌افتد گریه می‌کند.

گریه در طبیعت و فطرت انسان در هر دو جهت است. درباره امام حسین(ع)، هر وقت انسان به مصائب و درد و رنج‌های آن بزرگوار فکر می‌کند، دلش می‌تپد و گریه‌اش جاری می‌شود. این گریه‌ها درست است که بر مبنای عاطفه است ولی بر همین عاطفه ختم نمی‌شود.

نکته‌ دیگر اینکه گریه بر سیدالشهدا (ع) احیای نهضت آن حضرت است. بر این اساس دشمنان اسلام در طرحی مشخص گام برمی‌دارند تا کم کم و سنگر به سنگر ما را به عقب برانند تا این واقعه عظیم را به فراموشی بسپاریم. لکن ما باید کربلا را زنده نگه داریم و به تعبیر امام خمینی(ره) محرم و صفر را زنده نگه داریم که ما هر چه داریم از محرم و صفر است. گریه‌ها باعث شوری می‌شود که شعورها مبتنی بر همین شورهاست.

در زمان 8 سال دفاع مقدس اگر خانواده‌های محترم شهدا گریه می‌کردند، دشمنان می‌گفتند ببینید اینها چقدر ضعف دارند که با از دست دادن عزیزی این گونه منفعل می‌شوند. دشمنان از این گریه‌ها سوء استفاده می‌کردند. اما خانواده شهدا از حضرت زینب(س) که در مجلس ابن زیاد لعنت الله علیه، فرمود: «ما رایتُ الا جمیلا»، الگوگیری کرده و اجازه هیچگونه سوء استفاده‌ای را به دشمنان ندادند.

اسلام، محمدی‌الحدوث و حسینی‌البقاء است. اگر درخت طیبه اسلام را پیامبر (ص) نشاندند، امام حسین(ع) آبیاری نمودند تا باقی بماند و این بقا امروز بر گریه‌ها و برپایی این جلسات وابسته است.

لزوم پرهیز از روضه‌های نادرست

* در پایان درباره مداحی‌ها و روضه‌خوانی‌ها در مجالس عزاداری اشاره داشته باشیم. به نظر شما مهمترین وظیفه در این‌باره چیست؟

ـ پیشنهادی که برای روضه خوانان و مداحان گرامی دارم این است که جرم و جنایت‌ها را به همان مقدار که وجود دارد گفته و مبادا دروغ بگویند و نورانیت مجلس سیدالشهدا (ع) را به ظلمت و تاریکی دروغ، آلوده کنند.

دروغ، فقط برای امام معصوم و اهل بیت(ع) نیست. ما حتی مجاز نیستیم که به دشمن هم دروغ ببندیم، دروغ هرچه باشد حرام است. مگر دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام در حقیقت، کم خیانت کرده‌اند که لازم باشد مداحان و واعظین به آنها دروغ اضافه کنند؟

مرحوم حاج شیخ عباس قمی در انتهای جلد اول منتهی‌الامال، از استاد خود نقل می‌کند که پای منبری نشسته بودند و در حال گوش دادن به روضه‌ای بودند.

روضه خوان لحظه وداع امام حسین(ع) را این چنین بازگو می‌کرد: «سیدالشهدا (ع) و حضرت عباس(ع) پشت خیمه‌ها بودند، امام خواهرشان زینب (س) را صدا کردند که خداحافظی کنند و گفتند: یا زینب یا زینب...»

حاج شیخ عباس قمی گفت: خدا دهانت را بشکند، چرا دروغ می‌گویی؟ امام یکبار حضرت زینب(س) را صدا کردند! بزرگان ما اینگونه مقید بوده‌‌اند که دروغ به محافل و مجالس امامان و اهل بیت(ع) وارد نشود. ما نیز باید به پیروی از آنان واقعیات را درست بازگو کرده و اجازه ندهیم مطلب غیر صحیحی به محافل و مجالس حسینی ما راه پیدا کند.



:: بازدید از این مطلب : 550
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
 
 
بنافراد بسیاری در واقعه عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. گروهی عاشقانه از حریم ولایت دفاع کردند و دسته دیگر، سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.

به گزارش ندای انقلاب به نقل از فارس، دهم محرم سال ۶۱ هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.

افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.

اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند. 

با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلی‌ترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه شده است:
نام، نقش وی در کربلا، سرانجام و چگونگی مرگشمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش، دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ. محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند، روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد. عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت، چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد.
یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد.
سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد.
حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند.
حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد.
مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند.
زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید.
محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد.
عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت.
شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند.
ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد.
شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند.
عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد.
احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد.
عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد.
بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد.
اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید.



:: بازدید از این مطلب : 609
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
 

کهتقي دژاکام در وبلاگ اب و اتش نوشت:در شب عاشورا، اول کسی که اعلام یاری نسبت به ابا عبدالله کرد، برادر رشیدش ابوالفضل بود.

هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:وقتی که شمر بن ذی الجوشن می‌خواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند، یکی از حضاری که در آنجا بود، به ابن زیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند، خواهش می‌کنم امان نامه‌ای برای آنها بنویس. ابن زیاد هم نوشت. شمر در یک فاصله دور، از قبیله‌ای بود که قبیله اُمّ البنین با آنها نسبت داشتند. این پیام را عصر تاسوعا شخص او آورد.

این مرد پلید، آمد کنار خیمه حسین بن علی «ع» و فریادش را بلند کرد: اَینَ بَنو اُختِنا؟ خواهر زادگان ما کجا هستند؟ ابوالفضل «ع» در حضور ابا عبدالله نشسته بود. برادرانش همه آنجا بودند. یک کلمه جواب ندادند تا امام فرمود: اَجیبُوهُ وَ اِن کانَ فاسِقاً؛ جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است. آقا که اجازه داد، جواب دادند. گفتند: ما تَقولُ؟ چه می‌گویی؟ [گفت:] مژده‌ای برای شما آورده‌ام، بشارتی برای شما آورده‌ام. برای شما از امیر عبیدالله امان آورده‌ام، شما آزادید، اگر الان بروید، جان به سلامت می‌برید. گفتند: خدا تو را لعنت کند و امیرت ابن زیاد و آن امان نامه‌ای که آورده‌ای. ما امام خودمان، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تأمین داریم؟!

در شب عاشورا، اول کسی که اعلام یاری نسبت به ابا عبدالله کرد، برادر رشیدش ابوالفضل بود. بگذریم از آن مبالغات احمقانه‌ای که می‌کنند، ولی آنچه که در تاریخ مسلّم است، این است که ابوالفضل بسیار رشید، بسیار شجاع، بسیار دلیر، بلند و خوشرو و زیبا بود. وَ کانَ یُدعی قَمَرُ بَنی هاشِمٍ. او را ماه بنی هاشم لقب داده بودند. اینها حقیقت است، البته شجاعتش را از علی «ع» به ارث برده بود. داستان مادرش حقیقت است که علی «ع» به برادرش عقیل فرمود زنی برای من انتخاب کن که وَلَدَتهَا الفُحولَةُ؛ یعنی از شجاعان به دنیا آمده باشد. عقیل اُمّ البنین را انتخاب می‌کند و می‌گوید این همان زنی است که تو می‌خواهی. لِتَلِدَ لی فارِساً شُجاعاً؛ دلم می‌خواهد از آن زن، فرزند شجاع و دلیری به دنیا بیاید. تا این مقدار حقیقت است. آرزوی علی در ابوالفضل تحقق یافت.

روز عاشورا می‌شود. بنابر یکی از دو روایت، ابوالفضل جلو می‌آید، عرض می‌کند برادرجان! به من هم اجازه بفرمایید. این سینه من تنگ شده است؛ دیگر طاقت نمی‌آورم. می‌خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم.

 

 

من نمی‌دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت ابوالفضل را چنین داد. خود ابا عبدالله بهتر می‌دانست. فرمود برادرم! حال که می‌خواهی بروی، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. لقب «سقا»، آب آور، قبلاً به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش، ابوالفضل توانسته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال ابا عبدالله آب بیاورد. این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ نه، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دو بار از جمله در شب عاشورا آب تهیه کنند. حتی غسل کردند، بدنهای خودشان را شست و شو دادند.

ابوالفضل فرمود: چشم. ببینید چقدر منظره باشکوهی است! چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت و فداکاری است؟! یک تنه خودش را به جمعیت می‌زند. مجموع کسانی را که دور آب را گرفته بودند، چهار هزار نفر نوشته‌اند.

وارد شریعه فرات شد. اسب را داخل آب برد (این را همه نوشته‌اند). اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب می‌کند و به دوش می‌گیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است. همان طور که سوار است و آب تا زیر شکم اسب را فرا گرفته است، دست زیر آب می‌برد. مقداری آب با دو دستش تا نزدیک لبهای مقدسش می‌آورد. آنهایی که از دور ناظر بوده‌اند، گفته‌اند اندکی تأمل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد؛ آبها را روی آب ریخت. کسی نفهمید که چرا ابوالفضل در آنجا آب نیاشامید؟! اما وقتی که بیرون آمد، رجزی خواند که در این رجز،  مخاطب، خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید:

یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هُونی                 فَبَعدَهُ لا کُنتُ اَن تکوُنی

هذَا الحُسَینَ شارِبُ المنوُنِ                       وَ تَشرَبینَ بارِدَ المَعینِ

وَ اللهِ ما هذا فِعالَ دینی                            وَ لا فِعالَ صادِقِ الیَقینِ

ای نفس ابوالفضل! می‌خواهم بعد از حسین زنده نمانی. حسین شربت مرگ می‌نوشد، حسین در کنار خیمه‌ها با لب تشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات و همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟!

هذَا الحُسَینَ شارِبُ المنوُنِ                       وَ تَشرَبینَ بارِدَ المَعینِ

هیهات! هرگز دین من چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد، هرگز وفای من چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد. ابوالفضل مسیر خود را در برگشتن عوض کرد. از داخل نخلستانها آمد. قبلاً از راه مستقیم آمده بود. چون می‌دانست همراه خودش امانت گرانبهایی دارد، راه خود را عوض کرد و تمام همتش این بود که آب را به سلامت برساند. چون امکان داشت تیری بیاید و به مشک بخورد و آبها را بریزد و نتواند به هدفش برسد.

در همین حال بود که دیدند رجز ابوالفضل عوش شد. معلوم شد حادثه تازه‌ای پیش آمده است. فریاد زد:

وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی                         اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی

وَ عَن اِمامِ صادِقِ الیَقینِ                        نَجلُ النَّبیِّ الطّاهِرِ الاَمینِ

به خدا قسم اگر دست راست مرا ببرید، من دست از دامن حسین بر نمی‌دارم. طولی نکشید که رجز عوض شد:

یا نَفسُ لا تَخشی مِنَ الکُفّارِ                 وَ اَبشِری بِرَحمَةِ الجَبّارِ

مَعَ النَّبیِّ السَّیدِ المُختارِ                       قَد قَطَعوا بَبَغیِهِم یَساری

در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. نوشته‌اند با آن هنر و فروسیّتی که داشت، به هر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. من نمی‌گویم چه حادثه‌ای پیش آمد، چون خیلی جانسوز است. در شب تاسوعا معمول است که ذکر مصیبت این مرد بزرگ می‌شود.

این را هم عرض کنم که ام البنین مادر حضرت ابوالفضل در حادثه کربلا زنده بود ولی در کربلا نبود؛ در مدینه بود. به او خبر دادند که در حادثه کربلا هر چهار پسر تو شهید شدند. این زن بزرگوار به قبرستان بقیع می‌آمد و برای فرزندان خودش نوحه سرایی می‌کرد. نوشته‌اند نوحه سرایی این زن آنقدر دردناک بود که هر کس می‌آمد گریه می‌کرد، حتی مروان حکم که از دشمن‌ترین دشمنان بود.

در نوحه سرایی خود، گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را بالخصوص یاد می‌کرد. ابوالفضل، هم از نظر سنّی و هم از نظر کمالات روحی و جسمی، ارشد ِ فرزندانش بود. من یکی از این دو مرثیه‌ای را که از این زن به خاطر دارم، برای شما می‌خوانم. این مادر داغدار در آن مرثیه‌های جانسوز خودش ( به طور کلی عربها مرثیه را خیلی جانسوز می‌خوانند) این جور می‌خواند:

یا مَن رَأَی العَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَدِ

وَ وَراهُ مِن اَبناءِ  حَیدَرِ ٍ کُلُّ لَیثٍ ذی لَبَدٍ

اُنبِئتُ اَنَّ ابنی اُصیبَ بِرَأسِهِ مَقطوعَ یَدٍ

وَیلی عَلی شِبلی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَربُ العَمَدِ

لَو کانَ سَیفُکَ فی یَدیکَ لَما دَنی مِنهُ أَحَدٌ

 

 

ای چشم ناظر! ای چشمی که در کربلا بودی و آن مناظر را می‌دیدی! ای کسی که آن لحظه را تماشا کردی که شیربچه من ابوالفضل از جلو و شیربچگان دیگر من از پشت سرش بر این جماعت پست حمله برده بودند! برای من قضیه‌ای نقل کرده‌اند؛ نمی‌دانم راست است یا دروغ؟ گفته‌اند در وقتی که دستهای بچه من بریده بود، عمود آهنین بر فرق فرزند عزیز من وارد شد، آیا راست است؟! وَیلی عَلی شِبلی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَربُ العَمَدِ. بعد می‌گوید: ابوالفضل! فرزند عزیزم! من خودم می‌دانم، اگر دست می‌داشتی، مردی در جهان نبود که با تو رو به رو شود. اینکه آنها چنین جسارتی کردند، برای این بود که دستهای تو از بدن بریده شده بود.

 

 

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرینچ

 

از: مرتضی مطهری، حماسه حسینی، جلد اول، (چاپ ششم، تهران: انتشارات صدرا، آبان ماه 1365)، صفحات 58 تا 64.



:: بازدید از این مطلب : 644
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 حسن رحیم‌پور ازغدی معتقد است: عنصر شهادت‌طلبی‌ مطلق را باید به درستی شناخت که ذره‌ای شک در آن راه ندارد و آنچه در ظهر عاشورا گذشت، در تضاد قطعی با شک بود که باید معرفت‌شناسانه مورد بررسی قرار گیرد.

خبرگزاری فارس: ظهر عاشورا مجسمه تاریخی «یقین» بود
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «حسن رحیم‌پور ازغدی» نویسنده و نظریه‌پرداز انقلاب اسلامی در اسفندماه 1383 در پاسداشت نهضت عاشورا، در تالار ابن‌سینای مشهد سخنانی را ایراد کرده که متن آن توسط مؤسسه «طرحی برای فردا» منتشر شده است:

* جهاد، خشونت، شهادت، حماقت؟!

جنگیدن بدون قساوت قلب و کینه شخصی و حتی بدون هوسِ پیروزشدن و حب غلبه؛ جنگیدن برای وظیفه و نه برای نتیجه، جهاد و نبرد با صبغه رحمت و رحمانیت و در پاسخ به کسانی که دیروز و امروز و فردا، جهاد را خشونت و شهادت را حماقت دانسته‌اند.

آنان که بدون موضع علیه ظالم، مظلوم را دعوت به صلح و سازش با ظالم می‌کنند، با هر ادبیات و قیافه‌ای سخن گویند، بی‌شک دستشان در دست ظالمان است. آن کس که بدون داوری علیه ظلم و بدون تصریح به موضع و داوری میان ظالم و مظلوم، طرفین! را به صلح! دعوت می‌کند، جز توجیه ظلم، کاری نکرده است. نمی‌توان پیش از تعیین تکلیف ظالم و مظلوم، دو طرف ماجرا را با یک لحن، دعوت کرد که آرام بنشینید و خشونت نکنید! این کار، امضاء ننگین در پای ظلم موجود و محافظه‌کاری بی‌شرمانه و عوام‌فریبانه برای حفظ نامعادله‌ها و نابرابری‌های موجود است. دعوت ظالم و مظلوم به گفت‌وگو، بدون تعیین ظالم و بدون ایستادن در کنار مظلوم، خیانت است یا حماقت، و این بود کاری که عافیت‌پرستان در آستانه عاشورا می‌کردند و رسماً امام‌ حسین(ع) را موعظه کردند که آقا بالاخره، آنان کارهایی کرده‌اند ولی در هر صورت، دیگر وضعیت همین است، دست نگه دارید و تسلیم شوید!! این نوع دعوت به صلح، پیش از تعیین تکلیف ظلم، هرگز وجهه رحمانی دین نیست بلکه یک بدعت و توجیه ستم و نابرابری است.

فرهنگ جهاد برای رحمت و عدالت، از عاشورا آغاز نشد. بسیار پیش از آن و در جنگ‌های تحمیلی بر امیرالمؤمنین(ع) و حتی در جنگ‌های خلیفه سوم با کفار که شاید امام‌ حسن(ع) و امام‌ حسین‌(ع) در آن‌ شرکت کرده باشند، این منطق دیده شد. در سراسر مبارزات سیاسی و اجتماعی امام‌ حسین(ع) این پیام، پیدا بود که مجاهد، تشنه خون نیست و جنگیدن، نه آرزوی ما بلکه وظیفه ماست و هر گاه وظیفه شد، به ‌عنوان آخرین راه ‌حل، دیگر بدون هیچ شک و ضعفی، می‌جنگیم و در دریای خون، غوطه‌ می‌زنیم. جنگیدن بدون قساوت قلب، هنر بزرگِ مجاهدان راه خداست. در نبردهای بسیار پیش از عاشورا نیز از امام حسین(ع) ثبت شده و این یکی از هزاران است:

ابن‌قحطبه قهرمانی از شمشیرزنان دشمن، در گرماگرم معرکه به امام ‌حسین(ع) یورش آورد. امام‌(ع) شمشیر را چنان سریع زدند که هر دو پای او در یک لحظه، قطع و نقش بر زمین شد. در جنگ‌های تن ‌به ‌تن، در چنین موقعیتی مرسوم بود که ضربه آخر یا تیر خلاص می‌زدند؛ این عرف بود و کسی آن را ناجوانمردی نمی‌دانست. اما امام‌ حسین(ع) به بالای سر او آمدند. گمان می‌کنید نخستین کلمه‌ای که دشمن شکست‌خورده از امام‌ حسین(ع) می‌شنود، چیست؟ درسی بزرگ برای آنان که تفاوت جهاد و شهادت اسلامی با خشونت و حماقت را نمی‌فهمند.

امام‌ حسین(ع) از او پرسیدند: آیا کمک می‌خواهی؟ او آمده بود تا حسین(ع) را بکشد و آقا می‌پرسند: می‌گذاری کمکت کنم؟ می‌گوید: آری. بگو مرا ببرند. امام‌(ع) به ‌جای تیر خلاص، رو به سپاه دشمن می‌گویند: بیایید او را ببرید.

 

* جنگ بدون کینه، صلح بدون ظلم

آری؛ جهاد بدون خون‌آشامی، کشتن و کشته ‌شدن بدون لذت ‌بردن، جنگ بدون تعصب و برتری‌طلبی دنیوی، تنها برای رهایی، رشد و تکامل بشر و رفع موانع رشد از سر راه بشریت، دستورالعمل جهادی اسلام حسین(ع) است؛ از جنگ لذت نمی‌بریم ولی برای دفاع از کرامت و رشد بشر، حتی به جنگ نابرابر عاشورایی تن می‌دهیم. این منش امام ‌حسین(ع)، مخصوص کربلا نبود.

نمونه دیگر، به دوره جوانی امام‌ حسین بن علی(ع) باز می‌گردد؛ دوره‌ای که امام‌ حسن(ع) و ایشان، بیست ‌و هفت یا بیست و هشت ساله است و زمانه، زمان خلیفه سوم است که مسلمانان در بخشی از ایران با بقایای ساسانی می‌جنگیدند و پیش می‌رفتند. بخشی از ایران در زمان خلیفه دوم و بخشی در عصر خلیفه سوم، فتح شد. بر اساس نقل یکی از مورخان اهل سنت، دست‌کم در یک مورد، امام ‌حسن(ع) و امام ‌حسین(ع)، در جنگ آزادی‌بخش شرکت کرده‌اند. در این جنگ، فرمانده سپاه مسلمانان با فرمانده ارتش ساسانی، قرارداد متارکه و آتش‌بس امضاء کردند اما شبانگاه، فرمانده اموی علی‌رغم امضای آتش‌بس، به نیروهای دشمن شبیخون زد و اردوگاه آنان را فتح کرد ولی این پیروزی، یک شکست اخلاقی بود.

امام ‌حسن(ع) و امام‌ حسین(ع) به فرمانده ارتش عربی مسلمانان، اعتراض کردند که: این، شیوه‌ای کثیف بود و آن‌گاه اردوگاه را به نشانه اعتراض علیه فرمانده عرب، ترک کردند و به مدینه باز گشتند. استدلال ایشان، آن بود که این روش جهاد اسلامی و منش مجاهد نیست. جهاد آری، اما پیمان‌شکنی و پیروزی به هر قیمت، نه. پس جنگ را نیمه‌کاره گذاردند و به مدینه بازگشتند و ماجرا را به پدر بزرگوارشان، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) (که خلیفه نبودند)، گزارش کردند، پس آن روز امام علی(ع) به همین مناسبت در مسجد، بر منبر رفته و فرمودند: آری، این، جهاد اسلامی نیست و ما این شیوه را نمی‌پذیریم.

پیروزی به این قیمت را نخواهید و در جنگ نیز مبادا شرف و انسانیت و اخلاق را برای غلبه بر دشمن، زیر پا بگذارید. این همان آموزه است که در درجه نخست، وظیفه‌محور و مأمور به تکلیف باشید، نه به نتیجه، پس مجاهد، پراگماتیست نیست و سوداگرانه چرتکه نمی‌اندازد. برای هدفی مقدس بجنگید و با هر شیوه‌ای نمی‌توان به هر هدفی رسید؛ با شیوه درست به سوی هدف درست باید حرکت کرد.

 

* امامِ یقین و دفاع از عقلانیت انتقادی

بُعد چهارم، وجه نگاه اسلامی امام‌ حسین(ع) به عقلانیت و  عقل‌گرایی انتقادی، به دور از جزمیت و تعصب و پشت به شکاکیت و آشفتگی و عقل‌گریزی است. فرمودند: اگر هر آن چه عالمان و متفکران می‌گویند، بی‌استثنا درست می‌بود، جنون تکبر به سراغشان می‌آمد و تواضع نظری را بالمره ترک می‌گفتند، پس در پی متفکر بی‌خطا نشد بلکه در جوامع بشری و میان بشر عادی، حداکثر به دنبال کسانی باشید که اشتباهاتشان از دیگران، کمتر است.

انما العالِمُ مَن یَکثُر ثَوابُه؛ عالم، کسی است که تشخیص‌های صحیح او بیشتر باشد، نه آن که همه‌چیزدان و خطاناپذیر باشد. سیدالشهدا(ع) در این عبارت به معضل تاریخی مطلق‌سازی از خود و مطلق‌کردن علم محدود و عقل ناقص بشری اشاره می‌کنند که عامل اصلی انتقادناپذیری‌ها و تعصب‌های ما همین خودمطلق‌بینی ماست.

حضرت امام‌ حسین(ع) در این عبارت می‌فرمایند: همه، همواره ذهن خود را به روی حقایق تازه و تازه‌تر باز بگذارید و هرگز دریچه ذهن را به روی سخن دیگران نبندید، همواره در حق خود، احتمال خطا دهید. این خطاپذیری و تواضع علمی و ترک عُجب و گشودگی اخلاقی و منطقی به روی نقد و نوآوری البته با شکاکیت جدید غربی و عزل عقل به شیوه کانتی و نوکانتی که امروز در دنیای فرهنگ و فلسفه غرب رایج شده، هرگز یکی نیست. این گشودگی به‌ معنای شکاکیت نیست، انتقادپذیری اسلامی، عصبیت و جزمیت را نفی می‌کند و خطای بشر را به رسمیت می‌شناسد.

چنین تعابیری در کلام امام‌ حسین(ع) و اهل‌ بیت(ع) بارها آمده و نشان می‌دهد جریان وسیعی که با ادبیات دنیاگرا و سکولاریستی و بر اساس اصالت نفس، مفهوم جهاد و شهادت را در کنار تعصب و خرافه و جزمیت و ماجراجویی و خشونت‌طلبی و چنین کلماتی به ‌کار می‌برند و همه ارزش‌های بزرگ انسانی و فداکاری همه مجاهدان تاریخ را، به ‌نام جزم‌گرایی و بنیادگرایی می‌کوبند، چگونه سفسطه می‌کنند و مآلاً فرهنگ یزیدی را به نام اسلام می‌نویسند.

در منطق امام‌ حسین(ع)، ایمان، نه تعصب، بلکه ضد تعصب و جزم بدون برهان است. نباید گفت که هر کس شکاک و فاقد یقین نیست، جزمی و متعصب است؛ چنانچه نباید گفت هر کس لیبرال نیست، فاشیست است و متقابلاً نباید گفت که هر کس جزم‌گرا نیست، لیبرال است؛ این دیدگاه‌ها از هر دو سوی، افراطی و نادرست است.

به ‌رسمیت ‌شناختن علم بشر و در عین ‌حال، محدود و تدریجی دانستن آن و خطاپذیر دانستن معرفت انسانی، هر دو در فرمایشات امام‌ حسین(ع) آمده است و امروز به ویژه به این موضع دو بعدی و جامع معرفت‌شناختی صاحبِ عاشورا باید توجه کنیم و بدانیم که می‌توانیم و باید مجاهد و شهادت‌طلب و در عین ‌حال، خطاپذیر و نقدپذیر باشیم. می‌توان جزمی و متعصب نبود ولی مجاهد شهادت‌طلب بود. محدود و خطاپذیر دانستن معرفت بشر با یقین مجاهد و مشروعیت شهادت چه منافاتی دارد؟!

 

* یقین‌طلبی، بنیادگرایی یا لقاح معرفت؟

این قبیل روایات که از سیدالشهدا(ع) و سایر اهل بیت(ع) به دفعات رسیده است برای کسانی بیشتر معنادار خواهد بود که نوسان میان معرفت‌ستیزی و جزم‌اندیشی را در فلسفه غرب و در آثار شرقی ملهم از غرب خوانده و دیده‌اند که چگونه هر نوع یقین منطقی را که در عمل به جهاد و شهادت‌طلبی ختم می‌شود معادل با مفاهیمی چون جزم‌گرایی و بنیادگرایی قرار داده‌اند.

این قبیل روایات حسینی برای این افراد معنادارتر است تا دوستانی که در این مقولات، سابقه ذهنی ندارند. امام حسین(ع) فرموده‌اند: الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَة وَ طُولُ التَجَارِبِ وَ زِیَادَة فِی‌ الْعَقْلِ، نگاهی کاملاً واقع‌بینانه، انتقادی و آسیب‌شناسانه به عقل و معرفت بشر، بی آن که به شکاکیت و آنارشیزم معرفتی تن دهد و شکاکانه هیچ ‌چیز را نه معلوم بالفعل و نه بالقوه، ندانسته و همه ‌چیز را با همه ‌چیز مساوی‌ بخواند!

به هر سه تعبیر حضرت امام حسین(ره)، توجه معرفت‌شناسانه کنید: تعبیراتی چون لقاح معرفتی، طول تجربه و نیز کم‌ و زیادی در عقل، دقیقاً نشانِ گشودگی به ساحت رشد بشری است، نه نشان بن‌بست ‌بودن معرفت.

این تعبیرات، یعنی که ایشان علم بشر را محصول آمیزش اندیشه‌ها و نوعی لقاح معرفتی می‌دانند و به نقش تجربه بشری در رشد علم و ارتقای معرفت بشر، تأکید می‌کنند و از طول تجارب و انباشته ‌شدن تجارب بشری بر یکدیگر می‌گویند، پس عقل را یک شیء‌ جامد، مسقف و ثابت نمی‌دانند، زیرا در غیر این صورت زِیَادَة فِی‌ الْعَقْلِ، بی‌معنا بود.

این سه رکن، تغییر تدریجی عقل بشر، نقش تجربه انباشته بشری در معرفت و علم و لقاح و آمیزشی بودن و اجتماعی ‌بودن علم و معرفت در نگاه امام ‌حسین(ع)، که شرح حال معرفت عادی بشری (نه معرفت وحیانی) است، نشان می‌دهد که گرایش اسلامی در علم‌المعرفة و اپیستمولوژی چیست.

پس عنصر شهادت‌طلبی‌ مطلق را باید به درستی شناخت که ذره‌ای شک در آن راه نداشت و آنچه در ظهر عاشورا گذشت، در تضاد قطعی با شک بود و باید معرفت‌شناسانه نیز بررسی شود.

ظهر عاشورا، مجسمه تاریخی یقین است و دیدیم که این نگاه چگونه در عین حال، علم و معرفت بشری را قابل زیادت و رشد می‌بیند و عقلانیت را به ‌گونه‌ای متفاوت با جزمیت، تعریف می‌کند و راه نقد و شک و آمیزش فکری اجتماعی و رشد و تحول و پرسش و پاسخ و تجدید نظر را در حوزه عقل اسلامی، باز می‌گذارد، بی‌آنکه به سفسطه و شکاکیت و به نفی عقل و آنارشیزم معرفتی تن دهد. مرز یقین با تعصب همین‌جاست.

* جنایت‌کار و قدیس؛ در ترازوی کدام داوری؟

اتفاقی که در معرفت‌‌شناسی جدید غرب رخ داد، فقدان تفکیک میان شکاکیت با عقلانیت انتقادی و تفکیک میان جزمیت با یقین معرفتی بود. ابتدا به نام روشن‌گری، پرچم دیکتاتوری مطلقه عقل را برافراشتند و نفی وحی، نفی شهود بشری، و حتی تضعیف کامل تجربه حسی بشر را نتیجه گرفتند و امروز به نام نقد عقل، عاقبت در ورطه نفی عقل و نسبی‌گرایی افراطی نیز افتاده و شکاکیت و لاادری‌گری و منطق‌های شخصی غیر قابل تعمیم، بر همه معارف مسلط شده است. مبنای این پلورالیزم، نه امکان تکثر و تنوع عقلانی بلکه نفی هر گونه معیار برای هر نوع داوری است. این وضعیت، به حذف عقل از صحنه فرهنگ بشر، شبیه‌تر بوده و نتیجه عملی آن روشن است.

با لاادری‌گری، عملاً احمق‌ها و نوابغ در یک سطح معرفتی قرار می‌گیرند و دانا و نادان، گاه به یک اندازه، حق اظهار نظر و تصمیم‌گیری و حتی حق حاکمیت خواهند یافت، چنان ‌که در عوالم رسانه و سیاست جهانی می‌بینیم. در این منطق، جنایتکار و قدیس، ارزش مساوی می‌آبند؛ اندیشه عدالت‌خواهی و شرافت انسانی با اندیشه نظریه‌پردازان هموسکسوئل و هم‌جنس‌باز، به یک اندازه اندیشه‌ بوده و به یک معنا و یک اندازه، محترم شمرده می‌شوند.

و این است که در تفکر لائیک، دولت‌ها نسبت به هر دو گرایش اخلاقی و غیراخلاقی، باید بی‌طرف باشند و هیچ یک را تقویت و یا تضعیف نکنند. در این منطق، عالَم، بازار مکاره است و همه گرایشات به یک اندازه، محترم خواهند بود. اما در منطق معرفتی امام‌ حسین(ع) می‌توان تدریجی‌ بودن، نسبی ‌بودن، بشری ‌بودن و تکامل‌پذیر ‌بودن معرفت بشر را پذیرفت و در عین ‌حال، در دام آنارشیزم اخلاقی و معرفتی در نغلتید.

فرهنگ حسینی را بشناسیم و به خطرات اندیشه‌ای بیندیشیم که از علم، آلت قتاله ساخت و به جان بشر افتاد و سپس به نام بی‌طرفی علم، توانست علم را از اردوگاه انسانیت، خارج و در جبهه مقابل، چونان جیره‌خوار جباران تاریخ و ابزار دست سرمایه‌پرستان و قدرتمداران جهان، به کار گرفت و از تقسیم مساوی حاکمیت میان اندیشه‌های سیاه تاریخ با اندیشه‌های آزادی‌بخش، به تساوی دفاع کرد و می‌کند



:: بازدید از این مطلب : 644
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 مادر مختار می‌گوید: پس از تولد مختار، خواب دیدم کسی به من می‌گوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد.

خبرگزاری فارس: مادر «مختار» پس از تولد او چه خوابی دید
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، شیعیان در طول تاریخ مظلومیت خود با اتکا به اصول خدشه‌ناپذیر اسلام هنگام حاکمیت‌ ظلم با انگیزه‌های خداجویانه، جنبش‌هایی را سازمان داده و حوادثی را به وجود آوردند.

یکی از این جنبش‌ها به رهبری مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین(ع) اتفاق افتاد،‌ او این حرکت را شب پنج‌شنبه 14 ربیع‌الاول سال 66 هجری با شعار «یا لثارات الحسین» آغاز کرد.

با توجه به پخش سریال «مختارنامه» از شبکه‌های مختلف تلویزیون، بر آن شدیم در سلسله گزارش‌هایی به بررسی زندگانی مختار ثقفی بپردازیم. این مجموعه مطالب با استناد به کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی ارائه می‌شود.

*مادر مختار

نام مادر مختار «دَوْمَه» و از زنان با شخصیت تاریخ اسلام است، درباره او گفته‌اند: «مِنْ رَبّات الفَصاحَةِ وَلْبَلاغَةِ وَالْرَأی وَالْعَقل»، وی، از زنان سخنور و با تدبیر عاقله بود.

«ابوعبید»، پدر مختار، قبل از ازدواجش بسیار مشکل ‌پسند و در پی همسری ایده‌آل بود، او همسری می‌خواست که از نظر اصالت، نجابت، وجاهت، حسب و نسب، شایسته باشد و هر کسی که به او پیشنهاد می‌شد نمی‌پذیرفت، شبی در خواب می‌بیند که یک نفر به او می‌گوید: برو «دومه زیبا» را بگیر که پشیمانی ندارد و او همان است که می‌خواهی!

دومة، دختر «وهب بن عمر بن معیّب» بود و به خاطر وجاهت و دیگر محسناتش، او را «دومة الحسناء» لقب داده بودند.

او خواب خود را برای خانواده‌اش تعریف کرد، آنان گفتند:‌ این خواب اعتباری ندارد، ولی یکی از میان آنان گفت: این یک دستور است، تعجیل کن و با دَومه ازدواج کن! به این ترتیب، ابوعبید دل به دریا زد و با این دوشیزه که دل خواهش بود، ازدواج کرد و این خانم از شوهرش باردار شد.

دومه می‌گوید: هنگامی که حامله بودم؛ شبی خواب دیدم که گوینده‌ای در عالم رویا، این سرود را برایم می‌خواند:

اَبشِری بالوَلَدِ/اَشَبَهُ شیءٍ باَلاَمة

اِذ الرِجالُ فی کَبَد/تقَاولَوا علَی لَبَد

کانَ لَهُ حظُّ الأَسَد

یعنی: مژده به یک پسر پسری مثل شیر در گرماگرم نبرد او بهره کاملی از شجاعت دارد و پس از چندی خداوند نوزادی پسر، به ابوعبید عطا فرمود و او نامش را «مختار» گذاشت و خداوند، چند فرزند دیگر نیز از همین خانم، به ابوعبید داد که عبارتند از: «جبر»، «اباجبر»، «ابوحکم»، «ابوامیّه»، «اسید» و «صفیه» که این دختر بعدها همسر عبدالله بن عمر شد.

مادر مختار تا شهادت او زنده و پیرزنی فرتوت بود که در جریان محاصره «دارالاماره» به دست نیروهای «مصعب بن زبیر» نیز حضور داشت و در محاصره بود.

«ابوعجین» می‌گوید: آن روز که تعدادی از یاران و نزدیکان مختار، در محاصره قصر کشته شد و مردم هزیمت شدند، من به مادر مختار پیشنهاد کردم که بیا تا تو را به دوش بگیرم و از معرکه نجات دهم، وی با شجاعت تمام این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «به خدا قسم اگر دستگیرم کنند و اسیر شوم، بهتر از آن است که مرا به دوش بگیری و نجاتم دهی».

*تولد و دوران کودکی مختار

او در سال اول هجرت، متولد شد، ابن اثیر می‌گوید:‌ از نخستین نوزادان مسلمانی که در سال اول هجری به دنیا آمدند «مختار» و «زیاد بن ابیه» بودند.

آری، مختار در مدینه متولد شد، زیرا پدر او پس از اسلام آوردن به مدینه هجرت کرد. مادر مختار می‌گوید: «پس از تولد مختار، باز خواب دیدم کسی به من می‌گوید: این فرزند تو، پیش از آن که به سن بالا برسد، سرد و گرم زندگی را خواهد چشید و ترس او ریخته خواهد شد و پیروان زیادی پیدا خواهد کرد».

صاحب تاریخ فخری گوید: «مختار، با شرافت نفس و علو همت و بزرگواری پرورش یافت».

*شیربچه شجاع

او هنوز نوجوانی کم سن و سال بود و بیش از 13 بهار از عمرش نگذشته بود که در جبهه جنگ بزرگی شرکت کرد، هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف سرحدات عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر به دستور خلیفه دوم به پدر مختار (ابوعبید) واگذار شده بود.

ابوعبید فرزندش مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و به این وسیله مختار 13 ساله از جمله رزمندگان شد که برای اولین‌ بار در جنگی عظیم شرکت می‌کرد.

این جنگ به واقعه «قسّ ناطف» معروف است که بین نیروهای اسلام و فُرس به وقوع پیوست.

همچنین «سعد بن مسعود»، عموی مختار که از شخصیت‌های به نام اسلام و از یاران مخلص امیرمؤمنان و ائمه اطهار(ع) بود، نیز در این جنگ شرکت داشت، مختار، در این جبهه به شدت فعالیت می‌کرد که از چنگ پدر بگریزد و وارد خط مقدم درگیری با دشمن شود، اما عمویش «سعد بن مسعود» او را از این کار باز می‌داشت.

این تجربه عملی، برای نوجوانی که در قبیله شجاع «ثقیف» پرورش یافته بود، اثر به سزایی در پرورش شهامت و شجاعت او داشت: و به این ترتیب، او جنگجویی شجاع و بی‌پروا، از آب درآمد».



:: بازدید از این مطلب : 681
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 آیت‌الله انصاری همدانی از عرفا و سالکان دوران معاصر بود که به لحاظ عملی و نقلی، توجه بسیاری به سیره ائمه(ع) داشت و اشعاری را نیز در این خصوص سروده است.

خبرگزاری فارس: اشعاری از آیت‌الله انصاری همدانی درباره سیدالشهدا(ع) و قیام عاشورا
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، اولیای الهی علاوه بر عمل در گفتار خود نیز به ساحت مقدس معصومان علیهم‌السلام  ابراز ارادت کرده‌اند. یکی از این اولیا مرحوم انصاری همدانی است.

آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی از عرفای معاصر و عالم عابد زاهد ناسک، در سال 1320 هجری، چشم به جهان گشود و در سال 1379 هجری دعوت الهی را لبیک گفت. در سیر و سلوک الهی علامه حسینی طهرانی، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، آیت‌الله نجابت، حجت‌الاسلام پهلوانی طهرانی، مرحوم دولابی و ... از جمله شاگردان و ارادتمندان مرحوم انصاری بودند.

علامه حسینی طهرانی، آیت‌الله انصاری را چنین معرفی می‌کند: مرحوم انصاری یکی از اولیای برجسته قرن اخیر بود که به لحاظ عملی، اعتقادی، رفتاری و در خفا نیز در ممشای ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین قدم می‌زد و نمونه‌ای بود که سیره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرفی می‌کرد.

از این استاد  فرزانه، اشعاری بر جای مانده است که مرحوم علامه آیت‌الله حسینی طهرانی در کتاب «مطلع انوار» چنین نقل می‌کند:

ای شه ملک ملاحت دلبر زیبای من/ قومی از غم کرده‌ای دل خون بت رعنای من

از هلال ابرویت خم کرده‌ای بالای من/ روزگارم ساخت چشمت ترک بی‌پروای من

آخر از رحمت نگر بر زردی سیمای من/ در شب هجران ندارم قصه جز با بوی تو  

هر زمان با چشم غمناکم به یاد روی تو/ ای خوش آن ساعت که گذرم افتد اندر کوی تو  

گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو/ یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من ...

علامه طهرانی می‌نویسد: و این اشعار از عین دستخط مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی استنساخ شده است:

شعری درباره حضرت سیدالشهداء(ع) و واقعه کربلا

یکه تاز عرصه هر ابتلا/ تا روان شد سوی دشت نینوا

عزم جانبازی به راه دوست داشت/ خامه حق حکم او زین سان نگاشت

هم ز مبدأ، او وردش این کلام/ کز شهادت نوش خواهم کرد جام

هم گریزی نیست از این مرحله/ بر من و یاران من یک سلسله

هر که را نبود به سر این آرزو/ راه خود در پیش گیرد سو به سو

ما به ملک جاودان ره می‌بریم/ طالب آن ملک همره می‌بریم

همتش بالاتر از کاخ خیال/ مقصد والای او بودی وصال

این نصیب ار شد مبدل بر خلیل/ سبط او بنمود قربان‌ها قتیل

هم ز جان بگذشت و هم از اهل و مال/ داد دارایی به راه ذوالجلال

بود در انفاس او آب حیات/ زآن سبب بخشید عالم را حیات

دشمنان دین به دشت ماریه/ راه جان بردند سوی هاویه

خیل مشتاقان عیش جاودان/ جاودان گشتند در باغ جنان



:: بازدید از این مطلب : 685
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

امام علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام مشهور به سجاد، چهارمین امام شیعیان بنا به قولی مشهور، در پنجم شعبان سال 38 هجری قمری متولد شد و در 12 محرم سال 95 هجری قمری به دست ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.

به گزارش سیرنیوز؛ امام زین العابدین علیه السلام زمانی دیده به جهان گشود که زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علی بن ابیطالب علیه السلام بود. آن حضرت 3 سال از خلافت علوی و حکومت چند ماهه امام حسن علیه السلام را درک کرد. امام سجاد علیه السلام در عاشورای سال 61 هجری قمری حضور داشت و در آن واقعه به صورتی معجزه آسا نجات یافت و پس از شهادت پدرش امام حسین علیه السلام مسئولیت زمامداری شیعیان از جانب خدا بر عهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزی که به شهادت رسید زمامدارانی چون یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک، معاصر بود. امام سجاد علیه السلام در اوضاع ناگوار اجتماعی آن روز که ارزش های دینی دست خوش تغییر و تحریف امویان قرار گرفته بود، مهمترین کار خویش را در زمینه برقراری پیوند مردم با خدا، با دعا آغاز کرد. چنین بود که مردم تحت تأثیر رو حیات آن حضرت قرار گرفتند و شیفته مرام و روش او شدند و بسیاری از طالبان علم و دانش در مسلک راویان حدیث او در آمدند و از سرچشمه زلال دانش وی که برخاسته از علوم رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین علیه السلام بود، بهره ها جستند. شرایط، مقتضیات و رسالتها در عصر امام سجاد علیه السلام: اقتدار حکومتهای جبار و ظالم عصر، نظارت شدید و سختگیریهای بسیار بر مخالفان سیاسی بویژه شیعیان، سرکوبی قیامها با کشتارهای بی رحمانه، جهالت سیاسی و مذهبی مردم، شیوع بی دینی و مفاسد اخلاقی، و قلت یاران و مجاهدان واقعی، از جمله موانعی بودند که نگذاشتند امام سجاد علیه السلام به صورت مسلحانه قیام کنند. مردم مسلمان عصر امام علیه السلام به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومتهای نامشروع در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می بردند. بدعتها و عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود. در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد علیه السلام، احیای مجدد اسلام ناب محمدی (ص)، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت علیه السلام، مبارزه با جهالت سیاسی و مذهبی مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود. امام علیه السلام می باید در برابر حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و گمراهی آماده می ساختند. آن حضرت موفق شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از ظریفترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی، در اهداف خویش موفق و پیروز شوند. سرانجام امام علیه السلام در راه پایداری و استقامت در این جهاد مقدس، به مقام والای شهادت نایل شدند. نقش امام سجاد در تربیت موالی : "موالی" یعنی: عده ای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده. همچنین از جمله موضوع شایع در قرن اول و دوم هجری تربیت موالی بود. این افراد عمدتاً به علت داشتن استعداد مناسب و نیز آمادگی کسب علم و نیز با احساس ضعفی که ایشان در برابر عرب ها داشتند و درصدد بودند که آن را جبران کنند، به خوبی در زمینه حدیث کار کردند و در نتیجه توانستند در مدت زمانی کوتاه از فقها و محدثین مراکز عمده اسلامی شوند. این افراد در خانواده های مختلف عرب، تربیت شده بودند که طبعاً انگیزه های سیاسی و مذهبی جاری و مرسوم در آن قبایل و عشیره ها، به اینان نیز سرایت کرده بود، به ویژه کوفه، بیشتر گرایش شیعی داشت و "موالی" آن نیز چنین بودند، از این رو اهل بیت علیهم السلام نیز از این ویژگی برای تربیت موالی استفاده کردند. در این میان، سیاست علی بن الحسین علیه السلام شایان توجه بسیار است. امام می کوشید تا در مدینه، با تربیت طبقه "موالی"، راه را برای آینده باز کند. و اسلام صحیح و سلیم را به آنان (که زمینه کافی داشتند) انتقال دهد، پس با شخصیتی که امام داشت به شایسگی می توانست در روحیه موالی اثر بگذارد و احساسات شیعی را به آنان انتقال دهد. استاد "سید جعفر مرتضی" در تشریح سیاستهای امام سجاد علیه السلام و به منظور بخشیدن حیاتی نوین به مکتب جعفری، اشاره به این نکته دارد که آن حضرت غلامان را می خرید و آنان را آزاد می کرد، به طوری که به نوشته "سید الاهل" : غلامان این مسئله را دریافته، شور و شوق فراوانی داشتند که مشمول اقدام امام شوند. امام نیز در هر سال و ماه و روز و به مناسبت هرحادثه، آنان را آزاد می ساخت. به طوری که در مدینه قریب به یک لشگر از موالی آزاد شده و کنیزکان رهایی یافته، به سر می بردند که تمامی آنها از موالی امام سجاد علیه السلام بودند. و شمار آنها به 50 هزار تن یا بیشتر می رسید. مؤلف محترم "اعیان شیعه" نیز می نویسد: او سودانیان را می خرید، حال آنکه هیچ نیازی به آنان نداشت. استاد "سید جعفر مرتضی" پس از ذکر این مطالب نتایج متعددی از این مسئله می گیرد و می نویسد: یعنی نتیجه چنین سیاستی، این بود که موالی، اهل بیت علیهم السلام نمونه های انسانیت و اسلامیت به شمار می رفتند. و آمادگی کامل داشتند تا در شرایط گوناگون در کنار آنها قرار بگیرند، شواهدی نیز وجود دارد که نشان می دهد "موالی" در مواقعی که علویین مورد ظلم قرار می گرفتند و یا بعضی از حکام به آنها ستم می کردند، به یاری آنها می شتافتند.



:: بازدید از این مطلب : 678
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 8 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
وبلاگ «هم اندیشی دینی»
 

 

 
 
معاویه با در آمیختن فرهنگ اموی خود با فرهنگ روم، ارزش­های جامعه را به سوی دنیاپرستی و دوری از معنویت سوق داد. او در برابر نگاه های کنجکاو مردم ...
 

جریده اینترنتی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «هم اندیشی دینی» چنین آمده است:

 

ای کاش معاویه از‌‌ همان ابتدا به صورت علنی منکر اسلام می‌­شد و راه خود را از راه اسلام جدا می‌­کرد! در این صورت رفتار‌ها و انحراف­های او به پای اسلام نوشته نمی‌­شد، اما معاویه اسلام را دستاویز خود قرار داد تا عصاره­ی معنوی آن را بیرون بکشد و تفکر اومانیستی و دنیا دوستی را به آن تزریق نماید. او در واقع جامعه را از ایمان تهی کرد و فرهنگ دنیاگرایی را با نام اسلام بر مردم تحمیل نمود. تمام حقیقت دین، برقراری ارتباط انسان با عالم ملکوت است، و معاویه با حیله و تزویر خود مسیر اصلی شریعت محمدی را از حقیقت خود منحرف، و آن را به سوی تفکر اومانیستی روم سوق داد.

 

اگر می‌­بینیم در صحرای کربلا با نام دین در برابر امام حسین (علیه­السلام) می‌­ایستند و دینداری امام بر حق را مورد تردید قرار می‌­دهند. اگر می‌­بینیم که برای کشتن اولیای خداوند نام خدای متعال را بر زبان جاری می‌­سازند و به زعم خود تقرب الی الله پیدا می‌­کنند، و اگر می‌­بینیم که دلیل همه­ی ظلم­های خود به اباعبد الله الحسین و خانواده­اش را بغض امیرالمؤمنین علی (علیه­السلام) ـ که مظهر حق و تجلی اسلام راستین است ـ بیان می‌­کنند، همه و همه نتیجه­ی وارونه کردن پوستین دین و جداسازی عصاره­ی اصلی دین از پیکره­ی دین می‌­باشد.

کسانی که در مقابل نماز، سخن از ـ به اصطلاح ـ قلب پاک به میان می‌­آورند! کسانی که یک روز در مجلس عزاداری هستند و روز دیگر در مجلس رقص و آواز! و آن­گاه در عقیده­ی خود هر چیزی را به جای خود نیکو می‌­دانند! کسانی که دنیا در چشمشان بزرگ است و آخرت در نگاه‌شان کوچک! کسانی که اهل دنیا را تکریم می‌­کنند، و اهل عقبی را تحقیر! همه و همه دنباله­رو فرهنگ معاویه هستتند. تنها دوای این درد‌ها هم شستشو دادن جسم و جان خود با رایحه­ی خوش حکمت حسینی است؛ لذا برای کنار گذاشتن رذایل اخلاقی و اعتقادی باید دل به حکمت حسینی بسپاریم و چشمانمان را به یاد کربلا شستشو دهیم.

 

امام حسین (علیه­السلام) قیام کرد تا این نظام ارزشی و دروغین معاویه را رسوا سازد و انسان را از اسارت زمین و زیورهای دنیوی نجات دهد. آن حضرت قیام کرد تا راه فراموش شده­ی آسمان را به مردم نشان دهد، راهی که در آن، ارزش واقعی خود را در پشت کردن به تعلّقات دنیوی و رسیدن به قلّه­های معنویت و انسانیت ببینند. اصولا در مقام بصیرت عظمای امام حسین (علیه­السلام) دو شاخصه به چشم می‌­خورد: اولّین شاخصه آن است که در نزد ایشان تنها کسی که بزرگ است خدای سبحان است و دومین شاخصه هم این است که در نزد ایشان یزیدیان و معاویه­صفتان بسیار کوچک و حقیر هستند. از کوچکی آن­‌ها همین بس که عزّت خود را در کاخ­‌ها و مظاهر دنیوی می‌­دانند! زمین زیر پای انسان است و آسمان بالای سر او؛ امیرالمؤمنین (علیه­السلام) می‌­فرماید: «قِیمَةُکُلِ‏امْرِئٍ‏ مَا یُحْسِنُه‏؛ ارزش واقعی هر کس به اندازه­ی چیزی است که دوست می‌دارد». کسی که شیفته­ی دنیا شود ارزشش به اندازه­ی‌‌ همان دنیا خواهد بود، و کسی که عاشق خدا و عالم ملکوت شود، به چنان قیمتی دست پیدا می‌­کند که جز خداوند، کسی ارزش واقعی او را نمی‌­داند. کسی که معشوقش را دنیا قرار دهد، خود را به حقارت کشانده و کسی که معشوقش را در آسمان­‌ها جستجو کند، به عزت و سربلندی دست می‌­یابد. در قرآن کریم آمده است که: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَ‌ها؛ ما آن­چه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم». [1] ‏ همه­ی چیزهایی که روی زمین هستند، تنها زینت زمین است، نه زینت انسان! مقام انسان بالا‌تر از آن است که دنیا بتواند زینت و مایه­ی افتخار او باشد. زینت انسان تنها در ارتباط با عالم معنا و خلوت با خدای یکتا است.

یزیدیان و معاویه صفتان، پوچ هستند، چون ارزش خود را در دنیا می‌­دانند، و حسینیان بزرگ و عزیز هستند، چون دل از دنیا برکندند و با عالم ملکوت پیوند خوردند.

 

اشاره:

 

وجود مقدس علی (علیه­السلام) بهترین ملاک برای ارزیابی دین صحیح از دین ناصحیح است. روی همین اساس است که پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) فرمود: «عَلِیٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُّ مَعَه». معاویه که سعی در وارونه جلوه دادن اسلام دارد، تمام تلاش خود را به کار بست تا چهره­ی علی (علیه­السلام) را وارونه جلوه دهد و او را از چشم مردم بیندازد. در کتاب شریف الغدیر چنین آمده: معاویه به «سمر؟ بن جندب» یکصد هزار درهم بخشید، تا روایتی را علیه علی (علیه­السلام) جعل کند. معاویه می‌­خواست: آیه­ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضى از مردم، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است» [2] ـ که در به تصریخ شیعه و سنی در لیله المبیت در حق علی (علیه­السلام) نازل شده بود، ـ به نام «ابن ملجم مرادی» کند و در مقابل شهادت دهد که این آیه در حق علی (علیه­السلام) نازل شد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فی‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام‏؛ و از مردم، کسانى هستند که گفتار آنان، در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مى‏شود (در ظاهر، اظهار محبّت شدید مى‏کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى‏گیرند. (این در حالى است که) آنان، سرسخت‏‌ترین دشمنانند.» [3] ‏سمره بن جندب که این کار را دروغ بزرگی می‌­دانست، از انجام آن امتناع ورزید، تا این­که بالأخره آخرت خود را در مقابل چهارصد هزار درهم فروخت و این عمل ننگین را انجام داد! [4]

 

معاویه در آخر خطبه­ی خود می‌­گفت: «اللهم إنَّ اباتراب ألحد فی دینک، و صدّ عن سبیلک، فالعنه لعنا وبیلا؛!!! خداوندا! علی دینت را به الحاد کشانده و راه تو را مسدود کرده، پس...!!!». آن­گاه به همه­ دستور داد تا در منبرهای خود امیرالمؤمنین علی (علیه­السلام) را این­گونه لعن کنند. قوی از بی‌امیه نزد معاویه رفتند و به او گفتند: تو در مورد علی به آرزوی خود رسیدی؛ چرا دست این مرد بر نمی‌­داری؟! معاویه گفت: به خدا قسم این کار را ترک نمی‌­کنم تا آن­که بچه­‌ها با بغض او بزرگ شوند و بزرگ­تر‌ها با کینه­ی او به پیری برسند و (در آینده) هیچ کس فضیلتی از او به یاد نداشته باشد.


پی نوشت‌ها: [1]. سوره­ی کهف، آیه­ی18. [2]. سوره­ی بقره، آیه­ی 207. [3]. سوره­ی بقره، آیه­ی204. [4]. الغدیر، جلد2، صفحه­ی


:: بازدید از این مطلب : 766
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 8 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
کلام‌هایی کوتاه و پرمحتوا از امام سجاد (ع)؛
 

 

 
 
هر کس داراى چهار خصلت باشد، ایمانش کامل و گناهانش بخشوده خواهد بود و در حالتى خداوند را ملاقات مى‌کند که از او راضى و خوشنود است ...
 

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ کلمات گوهربار اهل‌بیت (ع) بالاترین پشتوانه فرهنگ بالنده انقلاب اسلامى است که توصیه‌های فراوانی به فراگیری و به کارگیری آنها در زندگی روزمره شده؛ در اینجا چند کلام کوتاه و پرمحتوا از امام سجاد (ع) ارائه می‌شود.


1. إنَّ الْمَعْرِفَهَ، وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَ قِلَّهُ ریائِهِ، وَ حِلْمُهُ، وَ صَبْرُهُ، وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.
همانا معرفت و کمال دین مسلمان در گرو رها کردن سخنان و حرف‌هایى است که به حال او و دیگران سودى ندارد، از ریا و خودنمایى دورى جستن، در برابر مشکلات زندگى بردبار و شکیبا بودن و داراى اخلاق پسندیده و نیک سیرت بودن است.
«تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 2، ص 129، ح 11»
 

پاداش کسی که برای رضای خدا ازدواج کند


2. مَنْ زَوَّجَ لِلّهِ، وَوَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بتَاجِ الْمَلَکِ یَوْمَ الْقِیامَهِ.
هر کس براى رضا و خوشنودى خداوند ازدواج کند و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند مى‌گرداند.
«مشکاه الأنوار: ص 166»


3. کانَ [رسولُ الله] إذا أوَى إلىَ مَنزِلِهِ، جَزَّءَ دُخُولَهُ ثَلاثَةَ أجزَاءٍ: جُزءاً لِلَّهِ، وَجُزءاً لِأهلِهِ، وَجُزءاً لِنَفسِهِ.
پیامبر صلی الله علیه و آله وقت خود را در منزل به سه قسمت می‌کرد: بخشی برای (عبادت) خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش.
«مکارم الأخلاق، ج 1، ص 44»


گناهانی که باعث نزول عذاب می‌شوند


4. وَ الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ عِصیانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بهِم وَ السُّخریَّةُ مِنهُم.
گناهانى که باعث نزول عذاب مى‏شوند عبارتند از ستم کردن به شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم و دست انداختن و مسخره کردن آنان.
«معانى الاخبار، ص 270»
 

5. ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابهِمْ، وَإشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ، وَطُولُ الْبُکأ ‏عَلی خَطیئَتِهِ.
سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود: نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم و غیبت آنها، مشغول شدنش به خویشتن با کارهایی ‏که برای آخرت و دنیایش مفید باشد و بسیار گریستن بر اشتباهاتش.‏

«تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 140، ح 3»


تمام خوبی‌های دنیا و آخرت در چیست؟


6. رَأیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فِی أیْدِی النّاسِ.
تمام خیرات و خوبی‌های دنیا و آخرت را در چشم‌پوشی و قطع طمع از زندگی و اموال دیگران می‌بینم.
‏«اصول کافی: ج 2، ص 320»


7. إیّاکَ وَمُصاحَبَةُ الْفاسِقِ، فَإنّهُ بائِعُکَ بِأَکْلَةٍ أوْ أَقَلّ مِنْ ذلِکَ وَإیّاکَ وَمُصاحَبَةُ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونا فى کِتاب ِاللّهِ.
بر حذر باش از دوستى و همراهى با فاسق؛ چون که او به یک لقمه نان و چه بسا کمتر از آن هم، تو را مى‌فروشد و مواظب باش از دوستى و صحبت کردن با کسى که قاطع صله رحم مى‌باشد؛ چون که او را در کتاب خدا ملعون یافتم.
«تحف العقول ص 202، بحارالا نوار: ج 74، ص 196، ح 26»


خصلت‌هایی که اگر کسی داشته باشد ایمانش کامل خواهد شد


8. أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ إسْلامُهُ، وَمَحَصَتْ ذُنُوبُهُ، وَلَقِیَ رَبَّهُ وَهُوَ عَنْهُ راضٍ: وِقاءُ لِلّهِ بِما یَجْعَلُ عَلى نَفْسِهِ لِلنّاس، وَصِدْقُ لِسانِه مَعَ النّاسِ، وَالاْ سْتحْیاء مِنْ کُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللّهِ وَعِنْدَ النّاسِ، وَحُسْنِ خُلْقِهِ مَعَ أهْلِهِ.


هر کس داراى چهار خصلت باشد، ایمانش کامل و گناهانش بخشوده خواهد بود و در حالتى خداوند را ملاقات مى‌کند که از او راضى و خوشنود است:
 

1. خودنگهدارى و تقواى الهى به طورى که بتواند بدون توقع و چشم داشتى، به مردم خدمت کند.
2. راستگویى و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگى
3. حیا و پاکدامنى نسبت به تمام زشتى هاى شرعى و عرفى
4. خوش اخلاقى و خوش برخوردى با اهل و عیال خود

«مشکاة الا نوار: ص 172، بحارالا نوار: ج 66، ص 385، ح 48»


9. إنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلى یَسارِکَ فَاعْتَذَرَ إلَیْکَ فَاقْبَلْ مِنْهُ.
چنانچه شخصى تو را بدگویى کند و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهى و پوزش او را پذیرا باش.

«مشکاه الأنوار: ص 229، س 10، بحارالأنوار: ج 78، ص 141، ح 3»


حق شکم بر انسان


10. وَ أمّا حَقُّ بَطْنِکَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعاءً لِقَلیل مِنَ الْحَرامِ وَ لا لِکَثیر، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِى الْحَلالِ.
حقى که شکم بر تو دارد این است که آن را ظرف چیزهاى حرام ـ چه کم و چه زیاد ـ قرار ندهى، بلکه در چیزهاى حلال هم صرفه جویى کنى و به مقدار نیاز استفاده نمایى.

«تحف العقول: ص 186، بحارالأنوار: ج 71، ص 12، ح 2»


11. و اما حق الصغیر فرحمته و تثقیفه و تعلیمه و العفو عنه و الستر علیه و الرفق به و المعونة له و الستر علی جرائر حداثته فانه سبب للتوبة و المداراة له و ترک مما حکته فان ذلک ادنی لرشده.


و اما حق کودک، مهر ورزیدن به او، پرورش و آموزش وی و گذشت و پرده‌پوشی از خطاهای کودکانه وی و نرمش و کمک کردن به اوست؛ زیرا سبب توبه، مدارا و تحریک نکردن او و نیز کوتاهترین راه برای رشد او خواهد بود.
«رساله حقوق امام سجاد علیه السلام»
 

خداوند از چه مردانی راضی‌تر است؟


12. و ان ارضاکم عند الله اسبقکم علی عیاله.
خداوند از مردانی راضی‌تر است که در مخارج عائله گشایش دهند.
«بحار ج 104 ص73 به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام»


13. و اما حق رعیتک بملک النکاح فان تعلم ان الله جعلها سکنا و مستراحا و انسا و واقیة و کذلک کل واحد منکما یجب ان یحمد الله علی صاحبه و یعلم ان ذلک نعمة منه علیه و وجب ان یحسن صحبة نعمة الله و یکرمها و یرفق بها و ان کان حقک علیها اغلظ و طاعتک بها الزم فیما احببت و کرهت ما لم تکن معصیة فان لها حق الرحمة و الموانسة و موضع السکون الیها قضاء اللذة التی لابد من قضائها و ذلک عظیم و لا قوة الا بالله.
 
و اما حق همسرت آن است که بدانی خداوند متعال با آفرینش او وسیله آرامش و رفاه و انس و نگهداری تو را فراهم نموده است. هر کدام از شما زن و مرد بر نعمت وجود دیگری خدا را سپاس گوید و بداند که این نعمت الهی است. بر او و بر تو واجب است که نعمت الهی را گرامی داشته و در معاشرت با او خوشرفتاری و رفق پیشه کنی اگر چه حق تو بر زن سخت‌تر و رعایت محبوب و مکروه تو (اگر زیاده خواهی نباشد) بر او لازم‌تر است، ولی زن حق مهربانی و انس بر تو دارد و جایگاه آرامش و آسایش غریزه‌ای است که گریزی از آن نیست و این حق بزرگی است.
«رساله حقوق امام سجاد علیه السلام»



:: بازدید از این مطلب : 732
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 8 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
رسانه‌هاي عراقي از تغيير رنگ تربت امام حسين (ع) به رنگ سرخ در صبح روز عاشورا خبر دادند.

به گزارش سیرنیوز به نقل از خبرگزاري نون الخبريه عراق؛ "علاء ضياءالدين" مدير موزه الحسينيه کربلا با تائيد اين خبر، افزود: تربت اخذ شده از نزديکترين مکان مقبره شريف امام حسين (ع) در روز عاشورا و در مقابل بازديدکنندگان به رنگ سرخ تغيير رنگ داد. اين در حاليست که شبکه تلويزيوني کربلا وابسته به‌ آستان مقدس امام حسين (ع) اين حرکت نادر را به صورت مستقيم پخش کرد. در همين حال، برخي از نمايندگان پارلمان عراق با حضور در اين موزه، به بازديد از اين تربت خاک کربلا پرداختند. گفتني است؛ روز گذشته در بين بازديدکنندگان از موزه کربلا و همزمان با تغيير رنگ تربت خاک امام حسين (ع)، حسين الشهرستاني معاون نخست وزير عراق در امور انرژي نيز حضور داشت.



:: بازدید از این مطلب : 1174
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
تحلیل نقش حضرت زینب(س) در بیانات رهبری؛
 

 

 
 
ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضوع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این طور عظمت بخشید.
 

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ روزهای محرم گذشت و به غروب عاشورا رسید؛ زمانی که دیگر مردی در کاروان کربائیان نبود مگر امام سجاد(ع) که ایشان هم بیمار بودند؛ یعنی همه کارهای بعد از عصر عاشورا بر عهده حضرت زینب بود.

 

ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضوع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این طور عظمت بخشید.


زینب کبری اولا: موقعیت را شناخت، هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانی روز عاشورا، هم موقعی تحوادث کشنده بعد از شهادت. ثانیا طبق هر موقعیت یک انتخاب کرد. این انتخاب‌ها زینب را ساخت.


عامل پیروزی خون بر شمشیر زینب بود

 

بعد از شهادت حسین بن علی که دنیا ظلمانی شد و دل‌ها و جان ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نور شد و درخشید. عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمی شد. شخصیت زینب در این حادثه آنچنان بارز است که انسان احساس می کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن، در لباس دختر علی.


اینکه در عاشورا، خون بر شمشیر پیروز شد، عامل این پیروزی زینب بود، والا خون در کربلا تمام می شد. چیری که باعث شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعی دائمی شود، عبارت بود از: منش زینب کبری.

 

زینب کبری الگو است؛ الگو برای همه مردان و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیب شناسی می‌کند و می گوید: شما نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص دهید؛ نتوانستید به وظیفه تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگر گوشه پیغمر بر روی نیزه رفت، عظمت زینب را اینجا می‌توان فهمید.

 

در همین راستا و برای شناخت مصائب وارد بر حضرت زینب و تحلیل نقش و جایگاه این بانوی بزرگ از نگاه رهبری انقلاب کمک می‌گیریم.


عظمتى که حضرت زینب در چشم ملت‌هاى اسلامى دارد، از چیست؟

 

زینب کبرى‌ یک زن بزرگ است. عظمتى که این زن بزرگ در چشم ملت‌هاى اسلامى دارد، از چیست؟ نمى‌شود گفت به خاطر این است که دختر على‌بن‌ابى‌طالب(علیه‌السّلام)، یا خواهر حسین‌بن‌على و حسن‌بن‌على(علیهماالسّلام) است. نسبت‌ها هرگز نمى‌توانند چنین عظمتى را خلق کنند. همه ائمه ما، دختران و مادران و خواهرانى داشتند؛ اما کو یک نفر مثل زینب کبرى‌؟


ارزش و عظمت زینب کبرى‌، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانى و اسلامى او بر اساس تکلیف الهى است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. هر کس چنین کارى بکند، ولو دختر امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) هم نباشد، عظمت پیدا مى‌کند. بخش عمده این عظمت از این‌جاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین(علیه‌السّلام) به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانى روز عاشورا، هم موقعیت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسین را؛ و ثانیاً طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد. این انتخاب‌ها زینب را ساخت.


تصمیمی که حتی چهره‌های نامدار صدر اسلام در آن ماندند و نفهمیدند چه باید بکنند

 

قبل از حرکت به کربلا، بزرگانى مثل ابن‌عباس و ابن‌جعفر و چهره‌هاى نامدار صدر اسلام، که ادعاى فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگى و امثال اینها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چه‌کار باید بکنند؛ ولى زینب کبرى‌ گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه این‌که نمى‌فهمید راه سختى است؛ او بهتر از دیگران حس مى‌کرد. او یک زن بود؛ زنى که براى مأموریت، از شوهر و خانواده‌اش جدا مى‌شود؛ و به همین دلیل هم بود که بچه‌هاى خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس مى‌کرد که حادثه چگونه است.


در آن ساعت‌هاى بحرانى که قوی‌ترین انسانها نمى‌توانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانى کرد و او را براى شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسین‌بن‌على هم که دنیا ظلمانى شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نورى شد و درخشید. زینب به جایى رسید که فقط والاترین انسانهاى تاریخ بشریت - یعنى پیامبران - مى‌توانند به آن‌جا برسند. (1)

 

عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمی‌شد


واقعا کربلا بدون زینب،‌ کربلا نبود. عاشورا بدون زینب کبری آن حادثه تاریخی ماندنی نمی‌شد. آن چنان شخصیت دختر علی (ع) در این حادثه از اول تا آخر، ‌بارز و آشکار است که انسان احساس می‌کند یک حسینِ دوم است در پوشش یک زن،‌ در لباس دختر علی. غیر از اینکه اگر زینب نیود بعد از عاشورا چه می‌شد، شاید امام سجاد هم کشته می‌شد،‌ شاید پیام امام حسین به هیچ کس نمی‌رسید. ...
 

دو بار اضطراب حضرت زینب

 

دو بار زینب احساس اضطراب کرد و به امام حسین این اضطراب را ذکر کرد. یک بار در یکی از منازل بود، بعد از ماجرای خبر شهادت جناب مسلم که حضرت آمدند و چیزهایی را نقل کردند و خبرهای گوناگونی می‌رسید. حضرت زینب، بالاخره هم یک زن هست با عواطف جوشان زنانه،‌با احساسات لطیف یک زن، و مظهر جوشش احساسات هم، همین خاندان پیغمبرند. در عین صلابت، در عین قدرت،‌ در عین شجاعت،‌ در عین مقاومت در مصائب، مظهر چشمه جوشان و زلال لطافت انسانی، ترحم انسانی هم باز همین خانواده است. ...
 

و زینب نه یک زن معمولی، خواهر امام حسین، خواهری که عاشقانه امام حسین را دوست می‌دارد؛ خواهری که شوهرش را رها کرد، خانواده‌اش را رها کرد با امام حسین آمد؛ تنها هم نیامد،‌ عون و محمد، پسرهایش را هم آورد. من احتمال می‌دهم که عبدلله بن جعفر حتی راضی نبود که پسرهایش بیایند، یقین ندارم که عبدلله راضی بود، اما زینب آنها را آورد، برای خاطر اینکه با خودش باشند در راه خدا اگر بنای جانبازی است، آنها هم شهید بشوند.
 

حالا در یکی از منازل بین راه احساس کرد که خطرناک است، رفت به امام حسین عرض کرد، برادر احساس خطر می‌کنم، من وضع را خطرناک می‌بینم. می‌داند مسئله، مسئله شهادت و اسارت است، اما در عین حال آن چنان هیجانِ حوادث او را زیر فشار می‌گذارد که به امام حسین مراجعه می‌کند، اینجا امام حسین چیز زیادی به او نگفتند، فرمودند: چیزی نیست، هر چه خدا بخواهد همان پیش خواهد آمد و قریب به این مضمون که «ما شاء الله کان» هرچه خدا بخواهد او خواهد شد.
 

دیگر ما از زینب کبری (س) چیزی نمی‌بینیم که به امام حسین گفته باشد یا سوال کرده باشد یا یک فشاری را در روح خودش احساس کرده باشد و به امام حسین منتقل کرده باشد، مگر در شب عاشورا.
 

اولِ شب عاشورا، آنجا هم آنجایی است که زینب کبری شاید بتوان گفت بی‌تاب شد از شدت غم. نقل می‌کند – راوی این قضیه امام سجاد (ع) است که حضرت بیمار بودند- امام سجاد نقل می‌کنند، می‌گویند در خیمه من خوابیده بودم،‌ عمه‌ام زینب هم پهلوی من نشسته بود و از من پذیرایی می‌کرد. خیمه پهلویی هم پدرم حضرت ابی عبدلله بود، نشسته بود و جُون –غلام ابی‌ذر – داشت شمشیر حضرت را اصلاح می‌کرد، خودشان را آماده می‌کردند برای نبردی که فردا در پیش داشتند. می‌گوید یک وقت دیدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و یک اشعاری خواند که مضمون این اشعار این است که دنیا رو گردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزدیک است؛ «یا دهر اُفٍّ لک من خَلیلِ    کم لَکَ بالاشراقِ و الأصیل» این نشان‌دهنده این است که کسی که این شعر را دارد می‌خواند مطمئن است که به زدی و در زمان نزدیکی دنیا را مفارقت خواهد کرد.

 

امام سجاد می‌گوید من این شعر را شنیدم، پیام و معنای این شعر را هم درک کردم، فهمیدم امام حسین دارد خبر مرگ خودش را می‌دهد، اما خودم را نگه داشتم. ناگهان نگاه کردم دیدم عمه‌ام زینب به شدت ناراحت شد. برخاست رفت به خیمه برادر، گفت: برادر جان! می‌بینم خبر مرگ خودت را می‌دهی. ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتی پدرمان از دنیا رفت، گفتم برادرانمان هستند. برادرم امام حسن مجتبی وقتی به شهادت رسید، من گفتم برادرم امام حسین هست، سال‌ها به تو دل خوش کردم، به اتکای تو بودم، امروز می‌بینم تو هم خبر مرگ می‌دهی.
 

عصر عاشورا؛ تمام مردها به شهادت رسیدند و ...

 

البته زینب حق دارد ناراحت باشد. من تصور می‌کنم وضعیتی که آن روز برای زینب وجود داشته یک وضعیت استثنایی است. هیچ‌کدام از زن‌ها را و حتی امام سجاد را نمی‌توانیم با وضع زینب مقایسه کنیم وضعشان را. بسیار وضع زینب،‌ وضع سخت و طاقت‌فرسایی بوده،‌ تمام مردها در روز عاشورا به شهادت رسیدند. عصر عاشورا یک نفر مرد توی تمام خیمه‌گاه نبود مگر امام سجاد، که او هم مرض بود،‌آنجا افتاده بود و شاید در حالت اِغما به سر می‌برد.
 

حالا شما ببینید این خیمه‌گاه و اردوگاهی که در او هشتاد نفر، هشتاد و چهار نفر زن و بچه هستند و در میان یک دریای دشمن محاصره‌اند، اینها چقدر کار دارند؛ بعضی تشنه‌اند، بعضی گرسنه‌اند، یا بشود  گفت همه تشنه‌اند و همه گرسنه‌اند، دل‌ها هم لرزان و خائف است، جسدهای شهدا همه قلم‌قلم شده روی زمین افتاده است، بعضی برادر اینهایند، بعضی فرزند اینهایند. به هر حال یک حادثه بسیار تلخ و وحشت‌آوری است. یک نفر باید این جمعیت را جمع کند. آن یک نفر زینب است.
 

حال زینب در عصر عاشورا

 

زینب فقط این نبود که برادرش را از دست داده بود،‌ یا دو فرزندش را، یا بردارهای دیگرش را، یا این همه عزیزان را و هجده نفر جوانان بنی‌هاشم و اصحاب وفادار را. این‌هم بود و شاید این اهمیتش کمتر از آن هم نبود که در میان این همه دشمن،‌ بار سنگین اداره و حراست و مدیریت این خرگاه شکست‌خورده پراکنده شده و متفرق شده را به عهده دارد، حتی امام سجاد را هم بایستی او اداره کند، لذا زینب در آن چند ساعتی که بعد از حادثه اتفاق افتاد،‌ تا آن ساعتی که حرکت کردند و رفتند، و دشمن‌ها مشخص شد که با اینها چه کار خواهد کرد؛ در آن چند ساعت که یک شب تاریک و ظلمانی و سخت هم در میان این چند ساعت بوده، خدا می‌داند که به این زینب کبری چه گذشته است.

 

همچنین زینب در این چند ساعت دائماً در حال حرکت، در حال دوندگی پیش این بچه کوچک؛ دائماً بین این افراد حرکت می‌کند، اینها را جمع می‌کند، اینها را دل داری می‌دهد، اما یک وقت هم طاقت زینب به سر می‌رسید، خطاب به برادرش می‌کرد، به برادر شهیدش رو می‌کرد،‌ تنها ملجأ و مَلاذش او بود. در روایت دارد که زینب کبری آمد در بالای سرِ جسد کشته و مجروح و قطعه‌قطعه شده برادرش ایستاد، از ته دل فریادش بلند شد: «یا محمّداه صلی علیک ملائکة السماء» ای جدّ ما! ای پیغمبر! ملائکه بر تو صلوات و درود بفرستند، «هذا الحسین مُرَمَّلُ بالماء» این کشته فتاده به هامون حسین توست. (2)

 

کربلا نشان داد که زن در حاشیه تاریخ نیست


زینب کبرى‌ یک نمونه برجسته تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکى از مهمترین مسائل تاریخ نشان می‌دهد. اینکه گفته می‌شود در عاشورا، در حادثه کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزى، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد.
 

حادثه نظامى با شکست ظاهرى نیروهاى حق در عرصه عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزى که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهرى، تبدیل به یک پیروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زینب کبرى‌؛ نقشى که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلى چیز مهمى است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخى قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددى به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثه زنده و ملموس است که انسان زینب کبرى‌ را مشاهده می‌کند که با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌اى در عرصه ظاهر می‌شود؛ کارى می‌کند که دشمنى که به حسب ظاهر در کارزار نظامى پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزى تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدى را به پیشانى او می‌زند و پیروزى او را تبدیل می‌کند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبرى‌ است.


زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که می‌توان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.

 

خطبه فراموش نشدنى زینب کبرى‌ در بازار کوفه یک تحلیل عظیم از وضع جامعه اسلامى است

 

آنچه که از بیانات زینب کبرى‌ باقى مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبرى‌ را نشان می‌دهد. خطبه فراموش نشدنى زینب کبرى‌ در بازار کوفه یک حرف زدن معمولى نیست، اظهارنظر معمولى یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه اسلامى در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق‌ترین و غنى‌ترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوى است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین برده‌اند، این جمع چند ده نفره زنان و کودکان را اسیر کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا می‌کنند، بعضى هل‌هله می‌کنند، بعضى هم گریه می‌کنند؛ در یک چنین شرائط بحرانى، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می‌کند؛ همان لحنى را به کار می‌برد که پدرش امیرالمؤمنین بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار می‌برد؛ همان جور حرف می‌زند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا:


 علت کم آوردن مردم کوفه در فتنه از زبان حضرت زینب

 

«یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعه‌گرها، اى کسانى که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کورى نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابى هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالى که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده مقابله با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُدید که پشم را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌کند، بعد نخها را دوباره باز می‌کند، تبدیل می‌کند به همان پشم یا پنبه نریسیده. با بى‌بصیرتى، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کرده‌هاى خودتان را، گذشته خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعاى انقلابی‌گرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بى‌مقاومت در مقابل بادهاى مخالف. این، آسیب‌شناسى است.


زینب؛ زنی که الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم است

 

با این بیان قوى، با این کلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اینگونه صحبت می‌کرد. اینجور نبود که یک عده مستمع جلوى حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبى براى اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همان‌هائى که مسلم را به دست ابن‌زیاد دادند، همان‌هائى که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همان‌هائى که آن روزى که باید با ابن‌زیاد در مى‌افتادند، توى خانه‌هایشان مخفى شدند - اینها بودند توى بازار کوفه - یک عده هم کسانى بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می‌کنند، دختر امیرالمؤمنین را مى‌بینند، گریه می‌کنند. حضرت زینب کبرى‌ با این عده‌ ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محکم حرف می‌زند.

 

او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمی‌شود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان می‌دهد. این زن است که الگوست؛ الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسیب‌شناسى می‌کند؛ می‌گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه پیغمبر سرش بر روى نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا می‌شود فهمید. ...
 

انقلاب ما انقلاب زینبى است

 

انقلاب ما انقلاب زینبى است. از اول انقلاب، زنان یکى از برجسته‌ترین نقش‌ها را در این انقلاب ایفاء کردند. هم در خود حادثه بزرگ انقلاب، هم در حادثه بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگین‌تر و دردناک‌تر و تحمل‌طلب‌تر نبود، یقیناً کمتر نبود. مادرى که جوان خودش را، عزیز خودش را، دسته گل خودش را هجده سال، بیست سال - کمتر، بیشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف میدان جنگ می‌فرستد، که معلوم نیست حتّى جسد او هم برخواهد گشت یا نه. این کجا، رفتن خود این جوان کجا؟ که خوب، این جوان، با شور و هیجان جوانى، همراه با ایمان و روحیه‌ى انقلابی‌گرى، حرکت می‌کند و می‌رود. کار این مادر، از کار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، کوچکتر نیست. بعد هم که جسد او را برمی‌گردانند، افتخار می‌کند که بچه من شهید شده. اینها چیز کمى است؟ این، حرکت زنانه، حرکت زینب‌گون در انقلاب ما بود. ...
 

جز زیبائى، چیزى ندیدم

 

وقتى که دشمن می‌خواهد زینب کبرى‌ را به آنچه که برایش پیش آمده، شماتت کند، می‌فرماید: «ما رأیت الاّ جمیلا»؛ جز زیبائى، چیزى ندیدم. برادرانش، فرزندانش، عزیزانش، نزدیکترین یارانش، اینها در مقابل چشمش قطعه قطعه شدند، به خاک و خون تپیدند، خونشان ریخته است، سرهایشان بالاى نیزه رفته است؛ می‌گوید جمیل، زیبا! این چه جور زیبائى‌اى است؟ این زیبائى را همراه کنید با آنچه که نقل شده است که زینب کبرى‌ حتّى در شب یازدهم نماز شبش ترک نشد. در طول دوران اسارت، انقطاع الى‌اللَّه‌اش، دلبستگى‌اش به خداى متعال، رابطه‌اش با خداى متعال سست نشد، کم نشد، بلکه بیشتر شد. این زن، الگوست. (3)
 

پی‌نوشت:

1- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار زنان پرستار؛ 22/8/70

2- بیانات مقام معظم رهبری در 20/7/63 (برگرفته از کتاب انسان 250 ساله)

3- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار زنان پرستار؛


:: بازدید از این مطلب : 969
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
عضو شوراي مرکزي سابق جامعه اسلامي دانشجويان گفت: سکوت برخي از سياسيون و سران اصلاحات باعث شد که هتک حرمت در روز عاشورا شکل بگيرد.
سيد احمد حسيني در گفتگو با خبرنگار دانشگاه باشگاه خبرنگاران، با اشاره به فتنه سال 88 اظهارداشت:  مقام معظم رهبري فرموده   بودند که اگر فتنه گران در سال 88 به  رونداشتباه خود  ادامه دهند قطعا شاهد هتک حرمت در روز عاشورا خواهيم بود.

وي ادامه داد: افراد بوجود آورنده فتنه 88 تنها درصد ضربه زدن به نظام  اسلامي و مملکت بودند.

وي در ادامه  با بيان اينکه فتنه 88 به دليل سکوت برخي از خواص سياسي و سران نظام  اتفاق افتاد  تصريح کرد:  بصيرت بزرگترين کلمه‌اي بود که در آن زمان از سوي مقام معظم رهبري مطرح شد به اين معنا که در کجا بايد سکوت و کجا بايد حرفهايي گفته شود.

 اين فعال دانشجويي در ادامه با  بيان اينکه سکوت خواص سياسيون  باعث شد که در سال 88 عده اي در گمراهي به سر ببرند اظهارداشت: اين امر منجرشد تا خط مشي اين افراد هم از نظام اسلامي جدا شود و در کنار فتنه‌گران  قرار بگيرند  و از سوي ديگر  سعي ميکردند اسم خودشان را به ظاهر  در رديف فتنه‌گران تندرو قرار ندهند.

 وي در پايان گفت:  با وجود  شفاف سازي‌هايي که در  سال‌هاي اخير از سوي مقام معظم رهبري و اشخاص دلسوز نظام صورت گرفت  باعث شد که اطلاعات پشت پرده‌اي از کسانيکه غافل شدند ودر مسير فتنه گران گام برداشتند  کسب شود.



:: بازدید از این مطلب : 1001
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 

خبرگزاری فارس: شام غریبان حسین(ع) اگر قدری با خویش خلوت کنیم، صدای ناله‌های اهل حرم را با گوش جان می‌شنویم.

خبرگزاری فارس: نوای جانسوز «منصور ارضی» برای شام غریبان + صوت

به گزارش خبرنگار «تکیه خبر» خبرگزاری فارس، شام غریبان حسین(ع) از راه رسید. امشب امام سجاد(ع) به همراه زینب کبری(س)، کودکان، زنان و دیگر افراد اهل حرم اباعبدالله(ع) رخت اسیری بر تن می کنند. لحظات سخت و جانفرسایی است غم از دست دادن پدر از یک سو و از سوی دیگر غم اسیری و غربت!

امشب با طفلان ابا‌عبدالله همنوا می‌شویم و خود را در غم آنها شریک می‌دانیم.

منصور ارضی از مداحان و ذاکران با اخلاص اهل بیت علیهم السلام، روضه سوزناکی را از زبان دخت گرامی سیدالشهداء(ع) در شام غریبان حسینی خوانده است که تقدیم عاشقان و ارادتمندان امام حسین(ع) می‌شود.

 

 

 

بابای مظلومم، گیسو پریشانی، چرا برای من قرآن نمی خوانی؟

آه! تو مَه و من ستاره سحرم، در به درم به عشقت ای پدرم

یا ابتا حسین حسین بابا/ یا ابتا حسین حسین بابا

 




:: بازدید از این مطلب : 951
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

تاریخ این درس را تا همیشه با خود مرور خواهد کرد که از میان حسینیان و یزدیان، همواره این قافله حسینیان بوده‌اند که مانده‌اند و یزدیان سرانجامی جز ظلمت و تباهی نداشته‌اند.

خبرگزاری فارس: هلهله اشقیاء؛ از عاشورای 61 تا عاشورای 88

 

به گزارش فارس، به عاشورای 61 هجری که نگاه می کنی مدعیان اسلام را می بینی که بر امام زمان خود شمشیر کشیدند؛ امامی که خود با نامه‌هایشان او را برای رهبری جامعه دعوت کرده بودند.

وقتی امام حسین(ع) در روز عاشورا در مقابل لشکر دشمن ایستاد تا آخرین حجت ها را هم بر آنان تمام کند، خطاب به لشکر کوفه که حتی برخی از آنان را با اسم صدا می کرد، فرمود: مگر شما برای من نامه ننوشتید؟ و وقتی آنها کرده خود را انکار کردند، حسین، نامه هایشان را جلوی آنها انداخت و گفت خدایا تو شاهد باش که من حجت را بر این قوم تمام کردم.

پس نباید چندان تعجب کرد وقتی می‌خوانیم در عصر همان روز که دیگر دست این قوم به خون عزیزترین فرزندان رسول خدا آغشته بود، با هلهله و شادی و مست از ریختن خون فرزند زهرا(س) به سوی حرم او ریخته و خیامش را به آتش می کشند و به ناموس او بی حرمتی می کنند.

تاریخ در حال تکرار است، تکراری که این بار بعد از گذشت چهارده قرن، البته نتیجه‌ای متفاوت دارد.

تکرار از این جهت که بار دیگر مدعیان پیروی ازخط امام را نه فقط در مقابل راه امام، بلکه در برابر تمام داشته‌های شیعه قرار می دهد.

* پایکوبی وارثان یزید بر خیمه‌های عزا

سه سال قبل از این، عاشورای 1388 شمسی بعد از چند ماه ایجاد آشوب و بحران از سوی فتنه گران، از راه رسید.

در حالی که التهاب ناشی از اهانت به تصویر امام(ره) در مراسم 16 آذر همان سال توسط هواداران فتنه، هنوز فروکش نکرده بود، ماهواره‌ها و سایت‌های اینترنتی حامی فتنه، تاسوعا و عاشورای حسینی را هدف جدید جریان سبز معرفی کردند.

صبح روز عاشورای 1388 وقتی آحاد مردم عزادار با حضور در هیئت ها و تکایا مشغول سوگواری برای سید و سالار شهیدان بودند، فتنه گران نیز خود را آماده کرده بودند اما نه برای عزاداری برای سیدالشهدا بلکه برای به آتش کشیدن خیمه‌های عزای عزداران حسینی.

آنها خیابان های خالی را فرصتی مغتنم برای ایجاد آشوبی جدید یافتند اما نمی دانستند که مقابله با عزای حسینی، دودمان فتنه انگیزی آنها را بر باد خواهد داد.

اصحاب فتنه در آن روز با تمام توان در خیابان‌های خلوت مرکزی شهر گرد آمدند تا به تمام مردم مومن و متعهد ایران اسلامی نشان دهند که امام آنها نه حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) بلکه یزدیان زمان است، یزیدیان سال 1430 که اکنون تمام قوای اهریمی خود را به مصاف با نظام جمهوری اسلامی ایران آورده‌ بودند و رسما طرح خود برای براندازی نظام را در خیابان‌های تهران فریاد می‌زدند.

این افراد که به صورت سازماندهی شده بدون حمل هیچگونه ادوات مخصوص عزاداران و دسته‌جات عزاداری، نمادهای سبز را حمل می‌کردند، در پایتخت، از خیابان‌های اسکندری به سوی تقاطع خیابان توحید، میدان فردوسی به سمت میدان انقلاب، میدان امام حسین(ع)، پل چوبی، خیابان حافظ به سمت چهارراه کالج و چهارراه ولی‌عصر حرکت کردند و با اخلال در عبور و مرور عزاداران و مردمی که در تردد به سمت مجالس عزاداری بودند، شعارهای انحرافی سردادند.

جماعت موسوم به جنبش سبز به سرکردگی سران فتنه و اصلاحات در روز عاشورای 88 مرتکب اعمال، حرمت‌شکنی‌ها و جنایت‌هایی شدند که قلم از شرح و توصیف آن شرم دارد؛ از سوت و کف زدن در میانه میدان تا به آتش کشیدن پرچم‌های عزای حسینی و حمله به خیل عزادارن تنها گوشه‌ای از جنایت‌های فتنه‌گران در روز عاشورا بود.

حرمت‌شکنی و اقدامات سیاه فتنه‌گران در این روز تا حوالی ظهر که خیابان‌های مرکزی تهران به علت حضور عزاداران در مجالس سوگواری خلوت بود، ادامه یافت تا اینکه حضور خیل عظیم عزاداران در حوالی خیابان انقلاب، پل کالج، میدان فردوسی، خیابان و میدان ولیعصر تا حدی فتنه‌گران را پراکنده کرد.

این افراد که به چوب، چماق و سنگ مسلح بودند، پس از هر درگیری با نیروهای انتظامی و متفرق شدن، به خیابان‌های فرعی هجوم می‌آوردند و به تخریب اموال عمومی بویژه شکستن شیشه‌ها می‌پرداختند.

هر خودرویی را که گمان می‌کردند ارتباطی با نیروهای انتظامی و یا مردم مسلمان و عزادار دارد، با سنگ مورد حمله قرار می‌دادند.

در تقاطع کریمخان- حافظ، 2 خودروی پلیس را آتش زدند.

در مسیرهای اصلی مانند خیابان انقلاب و خیابان کریمخان اقدام به آتش زدن سطل‌های زباله و قرار دادن آنها در وسط خیابان کردند، بطوری که دود ناشی از این اقدام برخی خیابان‌ها را فراگرفت.

در میدان ولی عصر نیز اغتشاشگران با آتش زدن کیوسک نیروی انتظامی و یک خودروی پلیس به پایکوبی مشغول شدند.

در حاشیه میدان ولی‌عصر(عج) تهران نیز پرچم‌های مقدس یا زهرا(س) و یا حسین(ع) توسط حامیان فتنه پاره و به آتش کشیده شد.

همچنین ظهر روز عاشورا عده‌ای از حامیان فتنه، با حضور در میدان جمهوری اسلامی و مشاهده برگزاری نماز ظهر عاشورا، به عزاداران حسینی هجوم آورده و به سمت آنها سنگ‌پراکنی کردند که به مجروحیت تعدادی از عزاداران سیدالشهدا(ع) انجامید.

* دسته های عزای حسین(ع) می‌آیند

با نزدیک شدن به ظهر و انتشار خبر هتک حرمت روز عاشورا در هیئت‌های مذهبی و مساجد، عزاداران حسینی به خیابان‌های مرکزی تهران گسیل شدند.

شمار قابل توجهی از مردم نیز در تقاطع انقلاب- فلسطین تجمع کردند. این افراد با سردادن شعارهای انقلابی از جمله «لبیک یا خامنه‌ای لبیک یا حسین است» و سینه‌زنی، اقدامات خرابکارانه اغتشاشگران را محکوم کردند.

بعد از اذان ظهر، حوالی ساعت 14 با حضور گسترده نیروهای امنیتی و نیروی انتظامی، تعداد زیادی از اغتشاشگران بازداشت شدند و نیروهای انتظامی کنترل اوضاع را در خیابان انقلاب در دست گرفتند و مردم با سردادن شعارهای انقلابی به طرف میدان فردوسی راهپیمایی کردند.

راهپیمایان شعارهای «الله اکبر خامنه‌ای رهبر»، «حزب فقط حزب‌الله، سیدعلی روح‌الله»، «منافق حیاکن عاشورا را رها کن» و «مرگ بر منافق»، «حزب فقط حزب علی رهبر فقط سید علی»، «ماشاء‌الله حزب الله»، «مرگ بر منافق»، «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده»، «وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ارتش عالم نتواند که جوابم دهد» را سر می‌دادند.

تعداد زیادی از بانوان عزادار حسینی(ع) نیز در خیابان حافظ به سمت تقاطع کالج راهپیمایی کردند.

راهپیمایان که پرچم‌های عزای حسینی و پرچم جمهوری اسلامی ایران را در دست داشتند، با سر دادن شعارهای انقلابی مانند «حزب فقط حزب علی رهبر فقط سید علی» حرکت اغتشاشگران را محکوم کردند. همچنین گروه‌های مردمی با حرکت روی پل حافظ - جمهوری بر ضد اغتشاشگرانی که تعدادی از آنها در مسیر خیابان جمهوری بودند، شعار دادند. صدها موتور سوار نیز که پرچم‌های هیأت خود مرکب از «یاحسین»، «یا مهدی ادرکنی» و... را به دست گرفته بودند، بطور مستمر در خیابان انقلاب به گشت‌زنی پرداختند.

حدود ساعت 16 آرامش به خیابان‌های تهران بازگشت و نیروهای انتظامی در این خیابانها مستقر شدند تا کمتر از 72 ساعت بعد، بزرگترین اجتماع ملت ایران در طول سالهای اخیر در 9 دی شکل بگیرد تا پایانی باشد بر چند ماه فتنه‌انگیزی فتنه گران.

* عبرتهای عاشورای 88

با این حساب، یزدیان در طول تاریخ انقلاب اسلامی ما نیز یک بار در قامت منافقین، بار دیگر در قامت دشمنان برون مرزی ما و یک روز نیز در هیئت فتنه‌ و اغتشاش‌گر به میدان آمدند اما تاریخ گواهی می‌دهد که همه آنان از بین رفتند و آنچه که ماند ندای اسلام ناب و مانایی یاران عاشورایی حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود.

قیام اباعبدالله‌الحسین(ع) و واقعه عاشورا، طبق آنچه که تاریخ به ما می‌گوید، رسواکننده فتنه‌گران و معاندان راه حق در طول تاریخ بوده است. تاریخی که البته در مسیر خود به انقلاب اسلامی ایران و یاران عاشورایی حضرت امام روح‌الله(ره) نیز رسید و در انطباق حرکت اینان با مسیر سرخ سیدالشهدا(ع)؛ نظاره‌گر برکات خط ترسیم شده توسط سالار شهیدان برای نظام برآمده از جمهوری اسلامی ایران شد.

"عاشورا" و فرهنگ‌های برآمده از آن در طول تمام سال‌های عمر نظام جمهوری اسلامی ایران در واقع تصفیه کننده خون انقلاب و زداینده کژی‌ها از ساحت ساختارهای نظام اسلامی بوده است.

جمهوری اسلامی ایران در سال 88، فتنه‌ای را به خود دید که غبارهای آن تنها به مدد توجه مردم ایران و شیعیان به فرهنگ عاشورا فرو نشست.

تاریخ در مقطع سال 88، کسانی را دید که باز هم در مقابل عاشورا ایستادند و حتی با تأسی به آل زیاد و آل مروان در روز حزن اهلبیت‌(ع) به شادمانی و پایکوبی پرداختند و به سمت له کردن ارزش‌های اصیل انقلاب اسلامی پیش رفتند اما باز هم این، خون بود که بر شمشیر پیروز شد و کوس رسوایی دشمنان راه حسین(ع) باز هم به صدا درآمد.

دشمنان مردم ایران از خارج از مرزها با این شادی کنندگان و پای کوبندگان در روز عاشورا ابراز همراهی کردند. از کمک‌های مالی دشمن به فتنه‌گران پرده‌های زیادی برافتاد و آنچه که سرانجام در ته کاسه سران فتنه و یاران یزیدی آنها ماند چیزی نبود جز آنکه مشخص شد تمام نسخه‌های آنها را سیا و موساد و اندیشکده‌های استکبار جهانی برایشان پیچیده‌اند.

بسیاری از اعوان و انصار فتنه با مشخص شدن جرم و گناه‌هایشان به زندان افتادند و جملگی به صورتی خودخواسته اعتراف کردند که قصدشان چیزی چز فروانداختن این نظام الهی که مولود فرهنگ عاشوراست؛ نبوده است.

اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ملت ایران در یوم الله 9 دی ماه سال 88، در حرکتی خودجوش و عظیم به خیابان‌ها آمدند و برای همیشه به فتنه‌گران و دشمنان محرم و عاشورا اعلام کردند که از این راه دست برنخواهند داشت.

تاریخ این درس را تا همیشه با خود مرور خواهد کرد که از میان حسینیان و یزدیان، همواره این قافله حسینیان بوده‌اند که مانده‌اند و یزدیان سرانجامی جز ظلمت و تباهی نداشته‌اند.



:: بازدید از این مطلب : 957
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
پناهیان - شب 11 محرم - دانشگاه امام صادق (ع)؛
 

خداوند معمولاً وقتی می خواهد عبد بودن را امتحان کند این کار را با مفهوم ولایت انجام می‌دهد و ...

 
 
 
به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، حجت الاسلام پناهیان در شام غریبان اباعبدالله الحسین (ع) در دانشگاه امام صادق (ع) به سخنرانی پرداخت که بخشی از آن در ذیل آمده است:
 
خیلی از اوقات تعاریف دیگری از دین برای ما می‌شود، یکی از این تعاریف خوب بودن است؛ یعنی کار خوب انجام دهیم و پاداش بگیریم، ضمن اینکه این حرف غلطی نیست، اما به وضوح می توان تشخیص داد که این حرف دلنشین نیست؛ ما به دنیا نیامده‌ایم تا خواسته‌های اصیل خود را کنار بگذااریم، بلکه باید خواسته‌های نفسانی خود را زیر پا بگذاریم. ما نیامده‌ایم تا عشق و علاقه‌ ذاتی به خداوند را زیر پا بگذاریم.
 
خوب بودن به این معنا نیست که از خواسته‌های عمیق دل خودمان بگذریم، اما باید خواسته‌های سطحی دل را قربانی کرد؛ چرا که این دو با هم جمع نمی‌شوند و با هم تعارض دارند.
 
دین برنامه‌ای برای پاسخ ما به خواسته‌های عمیق جان است؛ چرا که دین همان فطرت است، اگر کسی در زمینه تهذیب نفس بررسی کند، خواسته های عمیق خد را پیدا می‌کند؛ دین خواسته‌های انسان را مدیریت می‌کند.
 
اگر به خواسته‌های سطحی بپردازیم، خواسته‌های عمیق بی‌پاسخ می‌مانند و موجب سرگشتگی و حیران انسان می‌شود.
 
محور و مهم‌ترین خواسته‌های عمیق ما چیزی جز عبودیت نیست؛ همان‌طور که یک کودک در ابتدای زندگی تمام عشقش بندگی نسبت به پدر و مادر است، بی دلیل دوست دارد در آغوش مادر باشد یا کنار پدر و مادر باشد، این رفتار کودک نشان دهنده فطرت انسان در رابطه با پرودگار؛ اولیای خدا همین‌ رابطه را با پرودگار داشتند.
 
انسان باید این رابطه را که در درونش وجود دارد، پیدا کند؛ مفهوم کمال، به خود رسیدن است؛ غربی‌ها در علوم انسانی بر برش هایی از زندگی انسان نگاهی می‌کنند؛ چرا بعضی از مفاهیمی که در علوم انسانی غربی وجود دارد، در قرآن کمتر به آنها پرداخته شده یا اصلاً پرداخته نشده است؟
 
آیا این تصادفی بوده است؟ آیا این نشان دهنده رشد بشر است که از قرآن جلو  زده است؟ یکی از اصطلاحات قرآن حب است، یعنی خود را دفن کردن و انسان این را انکار می‌کند.
 
بعضی از مفاهیمی که تحت عنوان علم عرضه می‌شود، حتی ارزش نقد کردن هم ندارند؛ اگر ذهن انسان محدود نشده باشد، می‌تواند درک کند حدیث پیامبر را که می فرمایند من برای اتمام مکارم اخلاق برگزیده شده‌ام؛ این حدیث در واقع زیرمجموعه همان عبودیت است.
 
یکی از نتایج عبودیت، سامان گرفتن حیات اجتماعی است؛ عبادت یعنی همه نیازهای من به کنار، و مستقیماً با خدا صحبت بشود. ما برای عبودیت آفریده شده‌ایم؛ چرا که شرط قبولی تمام اعمال ما در قبولی عبادتی مثل نماز است.
 
اگر نماز پذیرفته شود خوبی های دیگر انسان نیز پذیرفته می‌شود؛ چرا که هدف عبودیت است و انسان مستقیماً در این مورد با خدا صحبت می‌کند؛ مرحله‌ اول عبودیت این است که انسان در متن عبادات بیندیشد و متن عبادت، نماز است. 
 
انسان باید عبد بودن خود را بپذیرد؛ انسان عاشق عبد بودن آفریده شده است، ولی کار بدان جا می‌رسد که از عبد بودن متنفر می‌شود. 
 
اولین قدم رضایت است و کسی بدون راضی بودن به عبادت پروردگار عالم نمی‌تواند قدم از قدم بردارد
 
انسان باید به عبد بودن خود رضایت دهد. 
 
وجوه مختلف عبودیت را در مناجات امیرالمومنین(ع) می‌توان دید.
 
دوزخ برای عبد نقش تربیت کنندگی دارد 
 
پس مرحله‌ اول لذت فطری از عبد بودن باور و رضایت است، مرحله‌ دوم این است که انسان دوست داشته باشد عبدتر شود. انسان‌ها باید به حقیقت وجودی خود که عبد بودن است، توجه کنند و به این عبد بودن راضی باشند. 
 
گفته شد که عبادت با اطاعت فرق می‌کند، همان طور که ما پلیس را اطاعت می‌کنیم، ولی عبد پلیس نیستیم. 
 
هر چه انسان اطاعتش از اوامر پروردگار بیشتر باشد، بیشتر عبد بودن خود را درک می‌کند.
 
عبد بودن چگونه است؟
 
در روایت آمده است که خداوند متعال دوست دارد بندگانش را به اطاعت بکشد، خلاف آن چیزی که بنده می‌خواهد.
 
اطاعت خداوند در مخالفت با هوای نفس است
  
خداوند بندگان را به بندگی خود دعوت می‌کند، به شرطی که کسی برای خود بندگی، کیسه ندوزد.
 
هر کس به خوبی‌ها علاقه‌مند شود خداوند وی را با خوبی‌ها امتحان می‌کند، همان طور که حضرت ابراهیم را با اسماعیل(ع) امتحان کرد.
 
انسان بنا نیست کار خوب انجام دهد، بلکه باید دستور خداوند را انجام دهد؛ خداوند انسان‌های خوب را زیاد امتحان می‌کند. 
 
افراد مذهبی که عبد باشند، انعطاف‌پذیر و انتقادپذیر هستند 
 
بعضی انسان‌ها خیلی خوب می‌شوند، ولی عبد نمی‌شوند؛ چرا که عبد بودن با خوب بودن فرق می‌کند.
 
ما به عاشورا نیاز داریم تا آدم قبل را به عبد تبدیل کند
 
داستان حضرت موسی و حضرت خضر نشان دهنده‌ عظمت حضرت موسی (ع) است؛ چرا که حضرت موسی با آن مقام و عظمت، فهم و درک خلاف‌های آشکار را از پیامبر دیگر می‌دید، ولی ایمانش را از دست نداد و فقط سوال کرد. 
 
عبد در مقابل مولا انعطاف پذیری دارد، ولی خوب بودن این طور نیست؛ چرا که شیطان با 6000 سال عبادت در مقابل خدا ایستاد، ولی اگر موجود بدی بود نمی‌توانست در مقابل خدا بایستد. در کربلا آدم‌های خوب که عبد نیستند بزرگترین جنایت بشریت را انجام دادند.
 
آدم‌های بد مگر چقدر ظرفیت بدی دارند، آدم‌های خوب باید مواظب خود باشند.
 
پس به این نتیجه می‌توان رسید که ما باید عبد باشیم نه خوب؛ خوب بودند بدون انعطاف در مقابل مولا هم انحطاط است؛ خداوند معمولاً وقتی می خواهد عبد بودن را امتحان کند این کار را با مفهوم ولایت انجام می‌دهد و کارکرد اصلی امام همین است. باید دید چه مقدار به عهده امام است و چه مقدار بر عهده ولایت فقیه؛ از اینجا می توان فهمید که چرا امام عصر (ع) در غیبت است؟ کسی که امام جامعه است، اوامری دارد که خیلی‌ها آنها را دوست ندارند.
 
آیا راز عبودیت در ولایت مشخص می شود؟ امام حسین (ع) می‌فرماید: خداوند انسان‌ها را می‌آفریند تا او را بشناسند، بعد از اینکه شناختند، بندگی او را بکنند و با عبادت او، از عبادت دیگران مستقل شوند.
 
امام حسین (ع) در مورد معرفت خدایی می‌فرماید: معرفت مردم هر زمان، امام آنها می باشد.
 
اولین درگیری اجتماع تاریخ بشر قتل‌ هابیل توسط قابیل بود و اوج این درگیری در کربلا دیده می‌شود؛ آخرین نبرد عالم هم نبرد میان هابیلیان و قابیلیان خواهد بود.


:: بازدید از این مطلب : 935
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1391 | نظرات ()